- ارسال کننده: علیرضا نصیرزاده تاریخ: ۹۱/۰۱/۱۸

قسمت چهارم زندگینامه خلبان اکبر

تصوير اصلي خلبان اكبر

تصوير روتوش شده و مرمت شده خلبان اكبر، توسط آقاي مهندس مهدي چهره

 

 دانشگاه لكلند امريكا، يكي از بزرگترين دانشگاههاي بين الملي جهان مي باشد كه از يك شهرك بزرگ نظامي تشكيل شده است و شامل نيروي هوائي، نيروي دريايي، و نيروي زميني مي باشد كه بيشتر افسران و درجه داران از جمله درجه داران نيروي هوائي، در آنجا درس زبان انگليسي را آموزش مي بينند و همانطور كه قبلا هم اشاره شد، در كلاسهاي اين دانشگاه، كتابهاي انگليسي از سطح 1100 تا 3600 ، و سطح رمديال شامل 16 جلد كتاب 200 و 300 صفحه اي، تدريس ميشود.

اين دانشگاه داراي چند باشگاه ورزشي، باشگاه افسران، و درجه داران مي باشد  و  نيز دختران و پسران امريكايي هم در اين دانشگاه، دوره هاي عالي زبان انگليسي را فرا مي گيرند.همچنين دانشگاه لكلند، داراي 8 رستوران غذاخوري مي باشد كه صبحانه، ناهار، و شام، بصورت مجاني سرو مي شود.

يك روز من، پياده از باشگاه افسران به طرف دانشكده مي رفتم كه مربوط به قسمت آموزشي افسران دختر بود؛ و يك گروهان متشكل از دانشجويان دختر، در رديفهاي مخصوص در حال عبور بودند كه يكدفعه سردسته آنها با صداي بلند به گروهان، ايست خبردار داد. من دور و برم را يه نگاهي كردم ولي جز خودم كس ديگري را نديدم؛ من در آن موقع ستوان 1   بودم  و 2  ستاره داشتم كه در عكس بالا كه در تگزاس امريكا گرفتم، مي تونيد مشاهده كنيد؛ لازم به توضيح است كه خدمت دوستان عرض كنم كه در آن زمان، افسر   1  ستاره اي را ستوان 2، افسر 2   ستاره اي را ستوان 1 ، و افسر 3 ستاره اي را سروان مي ناميدند و لذا افسر 4 ستاره نداشتيم.به هر حال ديدم دختران خبردار ايستاده اند كه يكدفعه سردسته آنها كه يك دختر بلندقامت و خوش اندامي بود، و با حالت لبخند، به من نگاه مي كند و من هم به آنها آزادباش دادم كه يك لحظه ديدم دانشجوي دختر كه سال سوم بود، به نزديك من آمد و دوباره احترام گذاشت و گفت: ببخشيد ژنرال، شما واقعا ژنرال هستيد؟ آنموقع من 21 ساله بودم و آن دانشجو هم به خيال اينكه من يك ژنرال هستم، ذوق كرده بود در حاليكه من يك ستوان 1 بودم و اين را هم خدمتتان بگويم كه تيمسارهاي امريكا، فقط ستاره دارند كه 1 ستاره دار را سرتيپ، 2 ستاره دار را سرلشكر، 3 ستاره دار را سپهبد، و 4 ستاره دار را ارتشبد مي نامند. خلاصه اينكه من به آن دختر دانشجو كه 19 سال داشت و نامش ليزا بود و اشتباهي مرا ژنرال خطاب كرده بود، گفتم: نه! من فقط ستوان 1 هستم و اين بود كه اين خاطره اي به يادماندني شد.

يك روز در باشگاه ورزشي، يك اعلاميه اي ديدم كه يك مسابقه بوكس بين نظاميان گذاشته اند و روز مسابقه هم در 20 جولاي 1977 بود. ارتشياني كه امريكا دوره مي ديدند عبارت بودند از: كشورهاي ايران، اسرائيل، كره جنوبي، يونان، تركيه، عربستان، كويت، كنيا، و خود امريكا. من هم كه رشته ورزشي ام بوكس بود، در ماه ژوئن 1977 كه يكماه مانده بود به مسابقات بين اللملي ارتش ها و من سخت كار كردم و قبلا هم موقعيكه محصل بودم، قهرمان بوكس جوانان آموزشگاههاي ايران بودم كه قهرمان اول نيروي هوائي، و دوم نيروي ارتش بودم.

روز مسابقه فرا رسيد و ژنرال ويليام 1 ستاره اي كه فرمانده دانشگاه لكلند بود، پرچم ايران را بر روي دستانش برداشته بود.لازم به توضيح است كه ژنرال ويليام، سرپرست بوكسورهاي دانشكده بود و مسابقات در سان آنتونيوي تگزاس برگذار مي شد.

بنده، در وزن 72 كيلوگرم مشت مي زدم كه حريفهاي من از كشورهاي مختلفي بود كه شامل: سروان عسگر دمير از تركيه، ستوان 2 بوگوا از كنيا، سروان سارجنت بيل و گروهبان بيل از امريكا بود. لازم به توضيح است كه اين مسابقات به دليل بين الملي بودنش،  اسمش بزرگ بود ولي عملاً در سطح پاييني برگزار مي شد. خلاصه اينكه مسابقات بعد از 2 روز به اتمام رسيد و بنده به مقام اول رسيدم.

دوستان خلباني كه همراه بنده در دانشگاه لكلند امريكا در حال فراگيري زبان انگليسي بودند، عبارت بودند از: دانشجو حسين جمهري، و ستوان 2 سيروس عابدي كه هر سه اهل ميانه بوديم.خلبان سيروس عابدي، بعدها رفتند به پايگاه هوائي وب(Veb)  و شيپارد(Shipard)، و دوره عالي را كه پروژه F16بود، در پايگاه هوائي مي سي سي پي كلمبوس(Misisipi Colomboss) گذراندند. لازم به توضيح است كه خلبان سيروس عابدي، يك ايراني و اهل شهرستان ميانه، جواني خوش تيپ و خيلي باهوش بود و از بهترين دوستان من بودندكه در زمان انقلاب ايران، چندماهي را آمدند به ايران و دوباره برگشتند به امريكا و در حال حاضر هم در امريكا هستند و بعدها هم برادران و خواهران خودش را از ميانه بردند به امريكا.

ادامه دارد...لطفا نظرات خود را درج نمائيد و حمايت هم بكنيد خوشحال ميشم.

 

قسمت اول زندگینامه خلبان اکبر 

قسمت دوم زندگینامه خلبان اکبر 

قسمت سوم زندگینامه خلبان اکبر 

قسمت پنجم زندگينامه خلبان اكبر 

1
2
3
1 2 3