- ارسال کننده: تنهای میانه تاریخ: ۹۶/۰۶/۱۴

تقدیر بخاطر کارهای کرده یا تضعیف بخاطر کارهای ناکرده؟

لقب دانشمند را برای یک انسان بخاطر "دانش" و "دانسته هایش" می دهند نه جهل و نادانسته ها. دانش دانشمندان در مقابل جهل دانشمندان، بسیار جزئی و ریز است.

در مورد مدیران یا مسئولین نیز باید به کارنامه اش نگاه کرد و کارهای کرده را شمرد وگرنه کارهای ناکرده اش قابل شمارش نیست.

در روزهای اخیر در میان مطالبی، پیامهایی از همشهریان عزیز دیدم که نسبت به عملکرد نماینده اسبق میانه و استاندار فعلی پایتخت گلایه هایی داشتند که قطعاً تعدادی از آنها مورد قبول است لیکن بعضی از آنها به دور از انصاف است. گلایه هایی مانند: چرا اتوبان را از میانه برد؟ چرا به میانه نرسید؟ مگر در 20 سال برای میانه چه کرد؟ چرا از میانه رأی گرفت ولی به تهران خدمت کرد؟ و ...

در این راستا چند توضیح را لازم می دانم عرض کنم و امیدوارم فارغ از هر نوع بغض و حب این توضیحات را بخوانیم و اگر ردّی بر این سخنان است، با جان و دل توضیح دهم:

1 ـ دور کردن اتوبان از میانه: در همین سایت صدای میانه اگر بخش "وعده های مسئولین" را مرور کنیم، دکتر روحانی قول داده بود تا نوروز 95 مردم اردبیل از طریق میانه به شبکه راه آهن ملحق شوند(وعده رییس جمهور درباره راه آهن اردبیل - میانه). پس کو؟ 5 سال پیش با فرمان رییس جمهور وقت سد استور را افتتاح کردند(آغاز عملیات آبگیری سد شهریار با فرمان رئیس جمهور). پس کو؟ مسئولین محلی نیز با ذوق و شوق این خبرها و صدها خبر مثل آنرا انتشار دادند. حال باید رئیس جمهور را مواخذه کرد یا فرماندار و نماینده را؟ دقیقاً همین مثال درباره وزیر و رئیس جمهور اسبق صادق است. رئیس جمهور هاشمی رفسنجانی و وزیر ترکان برای اتوبان میانه قول دادند ولی عمل نکردند. چرا قول دهنده و نویسنده نامه را مواخذه نکنیم و دو نماینده وقت را مواخذه کنیم؟ حال همین بزرگراه میانه به اتوبان، سه بار در هیئت دولت تصویب شد چرا 4 نماینده ای که بعد از مهندس هاشمی آمدند این پروژه را به فرجام نرساندند؟ چرا همچنان بزرگراه مراغه به اتوبان همچنان پیش میرود ولی این بزرگراه سالیانه هیچ بودجه ای ندارد و پیش نمیرود؟

2 ـ وضعیت گذشته و حال و آینده میانه: آنهایی که تا قبل از سال 70 را در میانه درک کرده اند و بستر آنرا می شناسند، به یاد دارند که وضعیت لوله کشی آب چه بود؟ صنعت ما به بیل و کلنگ زنی در آهنگری های سرچشمه خلاصه میشد، وضعیت آموزشی ما چه بود؟ اکنون مجتمع فولاد آذربایجان یک افتخار ملی است. قطعات گیربکس ایران خودرو (میانرو)، صنعتی است که می تواند به گیربکس سازی نیز تبدیل شود. تأسیس دانشگاههای آزاد و پیام نور در آن زمان، آوردن قطار سریع السیری که اکنون بعد از 25 سال در آرزوی آن روزها هستیم که در کمتر از 5 ساعت به تهران برسیم، دریافت 5 مجوز برای شهرکهای صنعتی، آوردن دانشکده فنی و مهندسی تبریز بدون اطلاع و رضایت دانشگاه تبریز و ... همگی بسترسازی برای پیشرفت یک منطقه بود. اگر میانه با ابهر و تاکستان یکی نیست، آن زمان هم یکی نبودند. برای توسعه هر منطقه ای نیاز به بسترسازی در زمینه های مختلف وجود دارد.

3 ـ مقایسه 5 کرسی مهندس هاشمی با 15 کرسی دیگر نمایندگان میانه: در کنار انتقاد از یک فرد بهتر است عملکرد ایشان را با دیگران مقایسه کنیم. بنده شخصاً غیر از مهندس کیافر دیگران را با فاصله زیاد نسبت به ایشان می بینم. نمایندگان سه دوره ای و دو دوره ای در طول خدمت خود کدام صنعت مادر را آوردند؟ کدام دانشکده دولتی را آوردند؟ میانه در طول این 10 دوره مجلس، 20 کرسی داشته است که 5 کرسی را مهندس هاشمی حضور داشته و 15 کرسی را نیز دیگران حضور داشته اند. اگر با تناسب ریاضی هم قضاوت کنیم باید 3 برابر ایشان اکنون کار شده باشد. یعنی دیگران جمیعاً دست به دست هم باید 3 دانشکده دولتی، 3 مجتمع صنعتی شبیه فولاد آذربایجان، سه شرکت صنعتی مانند میانرو و ... به میانه می آوردند. کو؟ چرا عملکرد آنها را سئوال نمیکنیم؟ اگر چنین می کردند که اکنون میانه گلستان بود.

4 ـ مقایسه میانه با دیگر شهرها: از جمله گلایه ها، فاصله زیاد پیشرفت شهرهای همسایه مانند بناب و مراغه نسبت به میانه است. چرا به خود حق می دهیم که میانه را با بناب و مراغه مقایسه کنیم؟ درحالیکه تفکر و اراده یک میانه ای برابر با یک بنابی نیست. مراغه 700 سال پیش پایتخت ایران کبیر بود. مردمانش در طول تاریخ، پرکار و نوعدوست و وطندوست بودند. اگر بنده تاریخ هزاران ساله میانه را تحقیق کرده و به کتابهای متعدد تبدیل کرده ام می دانم که میانه در طول تاریخ شهری در حد مراغه نبوده است. لااقل، هم در طول 3000 سال و هم 100 سال گذشته می دانم که جاده ابریشم و جاده بین المللی ایران ـ اروپا از مغز میانه عبور کرده ولی ما را متحول نکرده است اما همین جاده از 100 کیلومتری مراغه عبور کرده ولی آنها ماتم نگرفته اند که چون جاده از ما دور شد پس ما کاری نمی کنیم بلکه با اراده خود اثبات کردند که بر جاده غالب هستند درحالیکه 100 کیلومتر اینورتر جاده ترانزیت از مغز قره چمن عبور کرد ولی الآن به روستایی خالی از سکنه تبدیل می شود. حتی الآن هم اگر نگاه کنیم با تمام گلایه های ما مبنی بر دور شدن اتوبان، این اتوبان از 50 کیلومتر میانه و از 80 کیلومتری مراغه می گذرد ولی مراغه با همت و اراده خود همچنان پیش می تازد و مانند "چه کسی پنیر مرا برد؟" ماتم گرفته و گوشه نشین نمیشود.

5 ـ میانه ای قریب کش و غریب نواز: هرچند شنیدن این گلایه از من خوش نخواهد آمد اما با تمام علاقه و شناختم نسبت به میانه باید به یک صفت منفی خودمان اذعان و اعتراف کنم که ما خودزن و خودزدا و غریبه پرست هستیم. مسئول غیربومی که در هفته 1 یا 2 روز در میانه رؤیت می شود را چندین سال پذیرا می شویم تا هم مدرک تحصیلی اش را بگیرد و هم سوابق مدیریتی اش را تکمیل کند. همین الآن هم یک همشهری با چهره ملی در قامت استاندار پایتخت، یا معاون قوه قضائیه یا دادستان کل دیوان محاسبات کشور یا معاون وزارت نیرو و ... می تواند کمک شایانی برای توسعه منطقه ما بکند مشروط بر اینکه با حرفهای خود نیآزاریم و نرانیم و به نفع منطقه خود از ایشان بهره ببریم.

6 ـ استانداری پایتخت و رفتن و ماندن مهندس هاشمی: اوایل شهریور 92 پیش مهندس هاشمی بودم برای تشویق ایشان به پذیرش استانداری آذربایجان شرقی که شدیداً رد کردند. همان زمان تلفن ایشان زنگ خورد و دقیقاً دیدم با فردی پیرامون همین موضوع صحبت میکنند که متوجه شدم وزیر کشور هستند. ایشان همچنان بهانه های خانوادگی و خستگی جسمی و ... را برای رد این مسئولیت میآوردند تا اینکه با خنده گفتند: ظاهراً شما تمام بهانه های من را پیش بینی کرده اید. بعد از تلفن موضوع را پرسیدم و گفتند: آقای رحمانی فضلی استانداری تهران را به دکتر روحانی میخواهد بگوید ولی نمیگذارم. البته بعدها دیدیم که بدون اطلاع ایشان استانداری پایتخت را در هیئت دولت بردند و با رای تمام وزیران تایید کردند. غرض از بیان این خاطره این است که مسند استانداری تهران برای ایشان آن جذابیتی که فکر میکنیم نداشته و درتلاش برای رد این مسند بودند تا به استراحت بپردازند. اکنون نیز در تلاش برای همین امر هستند و ابراز خوشحالی معدودی مرا به یاد آن نماینده میانه می اندازد که ادعا میکرد: من نمیگذارم مهندس هاشمی استاندار آذربایجان شرقی شود! شاید استانداری تهران نفعی به میانه نداشته باشد اما ضرر آن چیست غیر از اینکه همه جا بگویند: یک میانه ای استاندار پایتخت است؟ آیا این تنگ نظری ها به نفع میانه است؟ آیا مهمترین ابزار توسعه میانه، پتانسیل مدیریتی نیست؟ یعنی همین مدیران ملی بهترین پتانسیل برای توسعه میانه نیستند؟

1
1