- ارسال کننده: تنهای میانه تاریخ: ۹۶/۰۶/۰۸

بازگشت کارگزاران؛ گفت‌وگو با حاج ایرج علی‌زاده

001

بعد از کرباسچی این‌بار محمدعلی نجفی از کارگزاران شهردار تهران شده است. ریاست شورای شهر تهران را نیز رئیس شورای مرکزی کارگزاران -محسن هاشمی- برعهده گرفته و معاون اول دولت هم کارگزارانی‌ست. از عیسی کلانتری تا زنگنه موسسین کارگزارانند و استانداران تهران و تبریز اعضای شورای مرکزی این حزب. بازگشت این همه کارگزارانی به نهاد قدرت در ایران بهانه‌ای شد برای یک گفت‌وگو. مصاحبه‌ای که خلاء آن سال‌های سال حس می‌شد.

امروز نماینده‌ی شناسنامه‌ای و تشکیلاتی کارگزاران سازندگی در میانه فرد دیگری‌ست ولی کیست که حاج‌ایرج علی‌زاده را مرد شماره‌ی یک کارگزاران میانه نداند. خاستگاه او دست راستی‌ست. یک راست مدرن تمام عیار که زیر بلیت هیچ جریانی بازی نمی‌کند.

گفت‌وگو در منزل شخصی‌اش انجام می‌گیرد. علی‌رغم خیلی‌ها تمایلی به مصاحبه ندارد و به همین دلیل هماهنگی گفت‌وگو چند روزی طول می‌کشد. به منوال لطف همیشگی‌اش امّا، در پایان می‌پذیرد. 

گفت‌وگو از سعید فایقی شروع می‌شود. یک مسلمان واقعی. مردم‌دار و میانه‌رو. مسلمانی بی‌ادعا که در بزرگترین مسئولیت‌هایش همان سعید فایقی میانه بوده است. شاید همین خصایص است که حاج ایرج علی‌زاده او را تنها الگوی اخلاقی خود بعد از مرحوم حاج ابراهیم حبیبی می‌داند.

آشنایی‌اش با مهندس سیدحسین هاشمی به سال‌های مجلس چهارم برمی‌گردد. روزگاری که طرف‌دار پرتب‌وتاب میرسجاد حججی بوده و در رقابت با هاشمی از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کرده‌است. اما بواسطه‌ی مرحوم حاج‌ابراهیم حبیبی و مدیرکل وقت تربیت‌بدنی استان -گوهرخانی- و به‌سبب روحانی‌زاده بودن و سایر ویژگی‌های ممتاز هاشمی از در دوستی با او درمی‌آید. شاید برای کسانی که روابط نزدیک سال‌های اخیر این دو را دیده‌اند شنیدن برخوردهای شدید علی‌زاده با هاشمی حتی در دوره‌ی مسئولیت‌اش در تربیت‌بدنی و این‌که حتی حاضر به مذاکره‌ی با هاشمی نبوده است باورنکردنی باشد.

002

خیلی‌ها تربیت‌بدنی دوره‌ی علی‌زاده را حیاط‌خلوت هاشمی‌ها می‌دانستند؛ هاشمی و پسرش در دفتر کار حاج ایرج

امروز اما ادب و نزاکتِ در برخورد هاشمی و حتی لباس پوشیدن او را تحسین می‌کند و این ویژگی‌ها را یکی از نقاط ممتاز او از دیگر نمایندگان میانه می‌داند. و همین تعبیر حامدی  امام جمعه‌ی سابق میانه و امام‌جمعه‌ی کنونی پردیسان- را شاهدی بر مدعای خود می‌داند که «نمایندگان استان تهران و دیگران ارزش هاشمی را بهتر از ما فهمیده‌اند.»
سخن که به حامدی  امام جمعه‌ی سابق- کشیده می‌شود، وی را از نادر انسان‌های روزگار و نقطه‌ی ثقل اعتدال در میانه می‌خواند و ابایی هم از گفتن این ندارد که هیچ‌کس برای میانه حامدی نمی‌شود. رفتن او را ضربه‌ای بزرگ برای شهر می‌خواند. می‌گوید: «تنها جایگاه ملی او و مقامی که در حوزه‌های علمیه‌ی سراسر کشور داشت کافی بود تا حضورش اعتباربخش به این منصب باشد نه بالعکس و حامدی خودش نخواست که بماند و اگر کوچک‌ترین اراده‌ای می‌کرد می‌ماند. بنای حوزه‌ی علمیه در میانه، مردم‌داری و موقعیت ممتاز او و فعالیت‌اش گاهاً تا دم‌دمه‌های اذان صبح در میانه از او انسانی ساخته بود که شاید بتوان ادعا کرد چند گامی از استاد و پدر بزرگوارشان- شهید حامدی  هم جلوتر بود.»

از این‌که تربیت‌بدنی را به‌عنوان بنگاه کاریابی بپذیرد ابایی ندارد و مفتخرست به سبب تعامل گسترده‌اش با نهادهای خیریه و اداری، مرکز تحت مدیریت‌اش پاتوق مستمندان و گرفتاران بوده است. اما نه این‌که شرط کار، هم‌راهی در ستادهای انتخاباتی بوده باشد.

اهل فضای مجازی‌ست و مخاطب ویژه‌ی قافلان. ضمن این‌که جسارت و شجاعت را فاکتورهای اصلی این نشریه‌ی محلی می‌خواند. 

ادعای واهی مدعیان را در «محبین فولاد» خواندن هیئت رزمندگان بی‌اساس خوانده اما رفت‌وآمد مدیران ادارات بویژه فولاد آذربایجان و گزینش تعدادی از هیئتی‌های رزمندگان را به‌حسب شناخت قبلی مدیران از آن‌ها در مراکزی مثل حراست تکذیب نمی‌کند. می‌گوید: هیئت رزمندگان اداره‌ی کار نیست و تخریب‌کنندگان باید فردای قیامت جواب خدا و خادمین مخلص این هیئت را بدهند.

به بسیجی بودنش افتخار می‌کند، جوان‌ترین مدیر تربیت‌بدنی ایران بوده و در پایان نه به‌عنوان مسـن‌ترین که باسابقه‌ترین مدیر این سازمان بازنشست می‌شود.

از قضا اهل موسیقی‌ست، از اعتیادش به کتاب می‌گوید و کتاب را داروی خواب خود می‌داند.

برای بازگشت به عرصه‌های اجرایی پیشنهادهایی داشته اما حاشیه‌نشینی را ترجیح می‌دهد و شرطش برای بازگشت گوهر نایابی‌ست به نام «صداقت».

برخلاف انتظار ما حاج مجید مهدوی‌نیا را فرمانده خود دانسته و از خاطرات 12سال هم‌نیمکتی و و بعدها هم‌تیمی و هم‌سنگری‌اش با او می‌گوید.

و سوال پایانی تنها سوالی‌ست که متواضعانه بی‌پاسخ ماند: حاج ایرج بعدی میانه کیست؟

حاج آقا! گفت‌وگو را با نگاهی به زندگی شخصی شما آغاز کنیم. «حاج ایرج» نام شناسنامه‌ای شما نیست.

ابتدا اجازه می‌خواهم ضمن تبریک هفته‌ی دولت و روز کارمند نام و یاد بزرگ‌مردان دولت شهیدان رجایی و باهنر را گرامی بداریم. من مجید علی‌زاده مشهور به حاج ایرج دهم خرداد1339 در میانه و در خانواده‌ای مذهبی و سنتی به‌دنیا آمده‌ام.  پدر ما از کاسبان میانه و خانواده‌مان نوعاً خانواده‌ای کارمندی بود. تحصیلات قبل از دیپلمم را در مدارس شاه‌عباس و کوروش ودبیرستان شاه‌پور سابق  امام خمینی فعلی- ادامه داده و بعد از آن فوق دیپلم را در دانش‌سرای علوم انسانی زنجان و کارشناسی تربیت‌بدنی را در همان شهر اخذ کرده‌ام. تا این‌که علی‌رغم میل باطنی‌ام به ادامه‌ی تحصیل به‌سبب مشغله‌های کاری و اهمیت فعالیتی که در حوزه‌ی تربیت‌بدنی داشتم امکان ادامه‌ی تحصیل فراهم نشد. به واقع یک دوراهی بود ما بین تحصیل و احساس نیازی که در حوزه‌ی کاری من وجود داشت.

در مورد شهرتی که نوعاً مرا با آن نام یعنی «حاج ایرج» می‌شناسند هم شاید بشود گفت سابقه‌‌اش به میادین ورزشی و هیآت مذهبی و مراکز آموزشی که به‌عنوان دبیر یا مدیر در دبیرستان‌ها مسئولیت داشتم وهم‌چنین چند صباحی که در جبهه در کنار دوستان رزمنده بوده‌ام برمی‌گردد.

خیلی از چهره‌های متنفذ و تأثیرگذار سیاسی معاصر میانه نوجوانی و جوانی‌شان را در دین و دانش گذرانده‌اند! اجازه بدهید کمی به اوایل انقلاب بپردازیم.

به‌طور کلی اوایل انقلاب در میانه دو مرکز مهم فعال در زمینه‌های مذهبی وجود داشت. یکی انجمن دین و دانش واقع در کوچه‌ی فاطمیه بود که تحت نظر مرحوم آیت الله میرزاعلی‌آقای احمدی‌میانجی اداره می‌شد و مرکز دیگر انجمن حجتیه بود. ما نیز در معیّت تعدادی از دوستان در برخی محافل دین و دانش حضور پیدا می‌کردیم.

داستایوفسکی رمان‌نویس روس جمله‌ی درخشانی در وصف استاد خود نیکلای گوگول دارد که: «ما همه از شنل گوگول درآمده‌ایم» دکتر مهاجرانی نیز اخیراً در گفت‌وگویی که بعد از درگذشت مرحوم هاشمی داشت به تأسی از او خاستگاه خود و سایر مدیران تکنوکرات، لیبرال و باصطلاح کارگزارانی ایران را شنل مرحوم هاشمی خواند. 

در میانه منتها نامی که در مورد خاستگاه مدیران و سیاست‌مداران زیاد دهان‌به‌دهان چرخیده علاوه بر دین‌ودانش نام مرحوم حاج ابراهیم حبیبی‌ست. شما از شنل حاج ابراهیم درآمده‌اید؟

کاملاً! افتخار من شاگردی حاج ابراهیم حبیبی‌ست.

و شما حاج ابراهیم دوم میانه‌اید؟

این دیدگاه شما و سایر دوستان ماست. من صاحب این لیاقت نیستم. مرحوم حاج ابراهیم به باور من الگو و انسان بزرگوراری بود که چوب همین بزرگ بودنش را در میانه می‌خورد.

003

خاستگاه  خیلی از مدیران میانه شنل حاج ابراهیم حبیبی بود؛ حاج ایرج علی‌زاده، حاج حمید کلانتری و حاج ابراهیم حبیبی

خیلی‌ها از ایشان تعریف می‌کنند. ولی برخی دیگر علی‌رغم منش والای ایشان...! برای ما از وجوه شخصیتی آن مرحوم بفرمائید.

اکثر دیدگاه‌های منفی نسبت به ایشان به‌سبب روحیه‌ی انحصارطلبانه و عدم تعامل خودِ اتهام‌زنندگان است. داشتن یک فکر متمایز سیاسی نباید سبب دشمنی با افراد شود. امکان دارد فردی در چارچوب نظام و خطوط ولایی دارای تفکر خاصی نیز باشد. اتفاقاً همین تفکر نیز در راه سازندگی و اعتلای ایران قرار داشته‌باشد. متأسفانه برخی از دوستان همه‌چیز را برای خود می‌خواهند و ماحصل این کنتاکت‌های فکری شرایط بوجودآمده خواهد بود. لذا به باور ما تنها راه نجات تعامل با یک‌دیگر است.

مرحوم حاج ابراهیم نیز فردی با تفکرات ویژه بودند. حاج ابراهیم انسان‌های بزرگی را در میانه پرورش داد. لذا طبیعی‌ست که تعدادی از افراد از نقطه‌نظر سیاسی مخالف با ایشان باشند. 

خیلی از خلاء‌های موجود در مدیریت و اداره‌ی میانه بعد از فوت ایشان ظاهر شد. عدم وجود مؤثر و کارگشای او امروز در برخی مراکز و محافل و بسیاری از جاهای دیگر کاملاً مشهود است.

نقش دیگر مرحوم حبیبی در مقام برادر شهید وحدت، انسجام‌بخشی و هم‌گرایی در مدیریت میانه بود. علی‌کل‌حال نباید کنتاکت‌های سیاسی فکری کوچک با یک فرد بهانه‌ای شود برای تخطئه‌ی او. این فکر غلطی‌ست.

برخی شما را نفر شماره یک کارگزاران در میانه می‌دانند.

بله، شاید این فکر زاییده‌ی منش و نگاه هم‌سو و ارتباطاتی که با برخی چهره‌ها از جمله آقایان مهندس فایقی و مهندس هاشمی داریم باشد. در آن ایام نیز کارگزاران حزبی بود که با تفکر ولایی و روحیه‌ی کاری سر کار آمد. 

ما هم که از ابتداء روحیه‌ای اجرایی و سیاسی داشتم. ضمن این‌که از سال 1365 که مسئولیت تربیت‌بدنی میانه را برعهده گرفتم هم‌واره این کلام مرحوم مطهری که هرکس مسلمان است باطبع سیاسی‌ست در ذهنم جریان داشت. به باور من فکر سیاسی زاییده‌ی تفکرات اسلامی‌ست.

اما آن‌چه به عنوان افکار خاص سیاسی مرسوم است به سال‌های 66و67 برمی‌گردد.

خیلی‌ها شما را دست پشت‌پرده‌ی تعیین و نصب نماینده‌های میانه می‌دانند.

بگذارید در این زمینه کمی شفاف‌تر صحبت کنیم. ببینید! من همواره مصالح مملکت و نظام را به مسایل فردی ترجیح داده‌ام. من هرگاه احساس کنم حضورم به عنوان یک فرد در راستای انتخاب گزینه‌ی ارجح و اصلح موثر خواهد بود، مطمئناً ساکت نمی‌نشینم. و این که من در آمد و شد نمایندگان دخل و تصرفی آن‌چنانی داشته باشم بزرگ‌نمایی بوده و حرف درستی نیست. 

ضمن این‌که این حق را برای خود قائلم که به عنوان یک عنصر سیاسی یا اجرایی، دوستانی که به‌حسب محبت‌شان نظر می‌خواهند راهنمایی کنم. گاهاً هم بحمدالله موفق بوده‌ایم و این موفقیت موجب رسیدن حق به حق‌دار بوده است.

همین مصلحت‌سنجی‌ها موجب شده که با وجود اختلاف نظر سلیقه‌ای و سیاسی در ادوار مختلف با نگاه‌های مختلف کار کنم. مثل حضرت حجت‌الاسلام حاج آقای حججی که خداوند سلامتشان بدارد.

دقیقاً می‌خواستم بحث به همین‌جا برسد. شما اوایل در جبهه‌ی ایشان و از طرفداران پرتب‌وتاب و باصطلاح دوآتیشه‌ی آقامیرسجاد بودید! بعد هم به تیم مهندس هاشمی پیوستید تا جایی که دیگر تقریباً و تحقیقاً همه‌گان شما را دست راست و نفر شماره یک ستاد هاشمی می‌شناختند! بعد از آن هم مسئله‌ای که موجب شگفتی خیلی‌ها از جمله دوستان‌تان شد موضع‌گیری‌ها و مسئولیت‌های‌تان در ستاد مهندس حسینی علی‌رغم اختلافات قبلی‌تان بود. خود من روی این‌که امکان ندارد حاج‌آقا با مهندس حسینی کار کند شرط‌بندی کردم. یک پالتو هم باختیم.

ببینید تعابیر مختلفی از این قضیه می‌شود. مسئله‌ای که خواهش دارم در صورت وجود، هرکدام از این عزیزان شفاف و صریح مطرح کنند کوچک‌ترین نفع شخصی من از هم‌کاری با این عزیزان است. معیار من همانطور که گفتم مصالح شهر و بالاتر از آن ایران و نظام بوده است. در هر دوره‌ای هم همین مصالح، حضور افراد خاصی را برای مسئولیت ایجاب می‌کرد. به‌عنوان مثال در دوره‌ای به‌شدت حضور افراد شجاعی مثل حاج‌آقا حججی نیاز نظام بود. ایشان از انسان‌های قوی و باریشه‌ی انقلابی و موثر در تثبیت انقلاب بودند. موثرتر و انقلابی‌تر از ایشان و مرحوم آیت‌الله احمدی‌میانجی سراغ نداشتیم. ضمن این‌که لازم است یادی شود از مرحوم آقاشیخ موسی سلیمی و خدمات ارزنده‌ی ایشان در دوران انقلاب. 

دوره‌ی بعدی موسوم به سازندگی بود که نفس این دوره تکنوکرات‌ها و نیروهای فنی و متخصصی مثل آقایان مهندس سیدحسین هاشمی و مهندس جمشید قنبری را می‌طلبید. حضور و حمایت و هواداری این عزیزان لزوماً به معنی رد جایگاه و شخصیت والای حضرت آقای حججی نبود. امروز هم نگاه و باور ما به او به عنوان یکی از مریدهای ایشان چهره‌ای انقلابی و مجاهدی نستوه و خستگی‌ناپذیر است.

لیکن نقش  و جایگاه و تخصصی که مهندس هاشمی در آن دوره نیز داشتند نقشی بود که معتقد بودیم نسبت به بقیه ارجحیت داشت. بعد از رفتن ایشان نیز ارجحیت آقای مهندس حسینی در نگاه ما -علی‌رغم اختلاف نظرهایی که داشتیم و به درستی هم به آن‌ها اشاره شد- مسئله‌ای خارج از نظرات شخصی و فردی ما و مصلحتی فراجناحی، شهری و کلان بود که می‌طلبید در سایه‌ی این اهمیت، مسائل جزئی را نادیده انگاشت.

در این‌که مهندس کیافر و چندی دیگر از نماینده‌های ادوار -در ربع قرنی که مسئولیت تربیت‌بدنی میانه را داشتید- مخالف شما بودند همه اتفاق نظر دارند! تا جایی که گویا داد معاون پارلمانی سازمان تربیت‌بدنی به‌سبب فشارهای مبنی بر برکناری شما درآمده بود! همه خواستار رفتن شما بودند؟

کاملاً! در این که اقداماتی از برخی از این آقایان سر می‌زد شکی نیست. کارهایی که از شخصیت یک نماینده بلکه یک انسان به‌شدت بعید است. من به‌جهت حفظ آبرو مقیدم از گفتنش بگذرم. ریشه‌ی همه‌ی این امور را من در چیزی غیر از بخل و حسد و کینه‌ورزی نمی‌بینم.

صراحتاً عرض می‌کنم ما از افراد بسیار نزدیک و قابل‌اعتماد آقایان هاشمی و قنبری بودیم. در کنار این، مورد وثوق بودن برای فرمان‌داران وقت و مرحوم آیت‌الله شهید حامدی نیز بر این اعتبار صحه می‌گذاشت و ضلع بعدی محبت مردم بود که همه و همه چه بخواهیم چه نخواهیم موثر در عملکرد ما و نتیجه‌ی انتخابات‌ها بود.

004

توسعه‌ی درخشان میانه رهاورد هم‌گرایی راست‌های دهه‌ی هفتاد بود؛ قنبری، هاشمی و حامدی درافتتاح سالن پهلوان قدیمی

لذا ازآنجایی‌که من حاضر نبودم برخی حقایق و مصالح را به منفعت‌طلبی‌های برخی افراد بفروشم بعد از پیروزی نامزدهای ما، بازندگان میدان چوب کسانی را که زورشان به آن‌ها نمی‌رسید به ما می‌زدند. نه این‌که تمام مزاحمت‌هایشان سلبی باشد، حتی ایجاباً حاضر بودند بزرگترین مسئولیت‌های دولتی را در سایر نقاط کشور به من بسپارند به صرف این‌که من در میانه نباشم. ابدا هم مصالح شهر و تربیت‌بدنی میانه برایشان اهمیت نداشت.

در دوره‌ی مدیریت شما در تربیت‌بدنی رفت‌و‌آمد سیاسیون و حتی نیازمندان شهر از فرمانداری و کمیته‌ی امداد بیش‌تر بود. تربیت بدنی بیش‌تر بنگاه معاملات سیاسی بود یا بنگاه خیریه؟

ببینید! در این‌که عمده مشغله‌ی ما حل و فصل امورات ورزش شهر و پیش‌برد آن بود شک نکنید. گسترش و اعتلای ورزش‌های همگانی و قهرمانی و چندین دوره انتخاب تربیت‌بدنی میانه به‌عنوان تربیت‌بدنی نمونه‌ی کشوری چیزی جزء نگاه حرفه‌ای و مشارکت‌طلبانه‌ی مدیران اداره و هیآت ورزشی و هم‌کاری مدیران‌کل و نمایندگان و فرمانداران وقت نبود. از همه‌ی چهره‌های سیاسی هم در تشکیلات بهره می‌بردیم. با هر طرز تفکر سیاسی.

ما وقتی تربیت‌بدنی میانه را تحویل گرفتیم برای خیلی‌ها باور این‌که تربیت‌بدنی اداره و نهاد مستقلی‌ست سخت بود. یعنی تا آن زمان گمان می‌کردند این مجموعه زیرمجموعه‌ی نهادهای دیگری مثل فرمانداری‌ست.

در مورد کارهای خیریه هم این امور جزو لاینفک افکار ورزش‌کاران قهرمان ما بود. مثال عرض می‌کنم. یوسف کرمی که از او به‌عنوان امپراطور ورزش تکواندو ایران و جهان یاد می‌شود  شاید اجازه‌ی گفتن این مطلب را نداشته باشم- اما بعد گرفتن هر مدال در تورنمنت‌های بزرگ فکروذکرش صرف جایزه در حل و فصل مشکلات دردمندان و نیازمندان میانه بود. از گازرسانی و آب‌رسانی منازل مستمندان بگیرید تا تهیه‌ی جهیزیه. این زائیده‌ی فکر جمعی غالب در تربیت‌بدنی میانه بود. ما به این فرهنگ‌سازی و کانالیزه‌کردن امورات خیریه افتخار می‌کنیم. من تأسف می‌خورم برای کسانی که می‌خواهند ارزش این قبیل کارها را با انگ سیاسی تنزل دهند.

هدیه‌ی مدال‌های مهدی‌زاده و کرمی به مربیان تیم ملی فلسطین و دور افتخارشان با پرچم ایران و فلسطین در مسابقات آسیایی اردن زائیده‌ی نگاه‌های فرابخشی ماست. نه فقط این‌ها، حاج اسدالله عظیمی، کاظم رجبی، حامد جعفری، مسعود هاشم‌زاده، حسن واحدی، علی‌رضا شکوری، علی‌رضا تیموری، و تفاهمی که در خیلی از ورزشکاران رشته‌های کوهنوری و کشتی و وزنه‌برداری و خود شخص آقای مظفر اجلی، مجتبی آقایی، جواد شیخی، خیرالله شیخی و خیلی‌های دیگر وجود دارد همه و همه تفکرات و روحیات ورزشکارانه و جوانمردانه‌ای بود که در این آقایان نه به‌عنوان کمیته‌ی امداد که به‌عنوان ورزشکار جریان داشت و امید داریم ادامه داشته باشد.

و معاملات سیاسی؟

ببینید! واضح عرض کنم. رفت‌وآمد سیاسیون نیز بر اساس مسایل و توقعات سیاسی انتخاباتی‌شان بود.

و پست‌خواستن‌ها؟

و پست‌خواستن‌ها. بدون رودربایستی عرض کنم که حتی همین کسانی که به‌دنبال پست بودند نیز اگر درخواستشان در ضمن لیاقتشان بود من بنا به حساسیت ناسیونالیستی خاصی که نسبت به نیروهای بومی دارم قطعاً ترتیب اثر داده و می‌دهم. اما این‌که گاهی برخی افراد با توقع بی‌جا می‌آمدند مطمئن باشید اهمیتی داده نمی‌شد. همان‌طور که عرض کردم صلاح مملکت و نظام برای من در اولویت بوده و هست. در این راستا هم حتی اگر خیری به تربیت‌بدنی می‌رسید فبهاالمراد. 

حاج آقا! مایل هستید به مسایلی که بین شما و مشارکتی‌های میانه بود بپردازیم؟

من اعتقادی به رد افرادی که به گونه‌ای دیگر فکر می‌کنند ندارم. این مسایل نوعاً بر اثر عدم تعامل پدید می‌آمد. از «همه‌چیز را برای خود خواستن‌ها.» من بسیار تأسف می‌خورم برای کسی که وقتی در مسندی قرار می‌گیرد همه‌چیز را برای خود می‌خواهد. یکی از عمده مشکلات ما همین است. 

در همین ماجرای معرفی من به عنوان شهردار میانه شاید می‌شد با بسترهایی که آماده بود کارهای بزرگی انجام داد منتها همین اختلاف‌های سلیقه‌ای و فکری ما موجب شد که تعدادی با تمام توان شروع به تخریب کنند. دوباره عرض می‌کنم که طرد افراد به خاطر اختلافات جزئی و سلیقه‌ای منشاء خیلی از مشکلات می‌تواند باشد. ما باورمندیم به این حدیث شریف که می‌فرماید: خیرالامور اوسطها. برخی از افراد منسوب به مشارکت و نه همه‌شان متأسفانه در مقطعی از زمان کارهایی می‌کردند که عقلانی نبود.

در ماجرای شهردار شدن شما گویا حتی نامه‌ی استعلام شورا از  تبریز هم منتشر شد! و لابد کسانی که مانع این کار شدند به این قضیه اشراف داشتند که ارتباط و تعامل شما با سایر ادارات چه‌قدر می‌توانست در پیش‌برد توسعه‌ی شهری میانه موثر باشد! شواهد هم گویای این قضیه بود به‌عنوان مثال همین تعداد بالای مراکز تأسیس‌شده‌ی ورزشی در میانه در دوران مدیریت شما که رتبه‌ی دوم بعد از تبریز را در استان داشت.

بله! شاید بتوان عامل دیگر ممانعت را معاملات سیاسی افرادی دانست که در آن دوره در مناصب مختلف بودند. گمان آن‌ها این بود که حضور علی‌زاده در شهرداری و موفقیت‌های بعدی او به نفع جریان خاصی مثل مهندس هاشمی تمام خواهد شد. عمده مشکل آن‌ها با ایشان بود.

این قضیه هم نه یک‌بار که بارها مطرح شد. ضمن این‌که تربیت‌بدنی نیز مخالفت داشت و حاضر بودند هم‌زمان نیز مسئولیت دیگری هم به من بدهند تا در سازمان بمانم. لذا به جهت علاقه‌ای که به میانه داشته و دارم تمایلم به همکاری با مجموعه‌ای قوی در شهرداری بود.

اعضای شورا هم موافق بودند!

بلی! جا دارد من از اعضای شورای آن دوره جناب آقایان مهندس آریامنش و دکتر شیویاری و دکتر خداوردیلو و سرکار خانم امیدی کمال تشکر را داشته باشم که با تمام توان در این راه قدم برداشته و مرا مدیون خود کردند. ضمن این‌که در دوره‌های قبل نیز بدون این‌که من اطلاع داشته باشم نیز همین ماجرا تکرار و حتی به استحضار مرحوم شهید حامدی نیز رسیده بود و ایشان این پیشنهاد را به من دادند.
ولی بعدها دوستان قضیه را به اندازه‌ای لوث کردند که داد دوستان عزیزمان در سازمان -که این‌جا لازم می‌دانم تشکر ویژه‌ای از آن‌ها داشته باشم- از جمله جناب آقای دکتر شهلایی و جناب آقای مهندس موحدی درآمد و پافشاری‌هایشان برای ماندن من در تربیت‌بدنی مضاعف شد.
ناگفته نماند که امروز نیز به جهت عدم برخورد احساسی در آن ایام و ازاین‌که تا آخر دوره‌ی خدمتم در مرکز مورد علاقه‌ام -تربیت‌بدنی- بود‌ه‌ام خوشحالم

 

 

1
1