- ارسال کننده: ناصر سرچمی تاریخ: ۹۵/۰۹/۳۰

امروز همه در آقکند در سوگ دکتر گریه میکردند.

حیدربابا ، گول غنچه سی خنداندی
آمما حئیف ، اورک غذاسی قاندی
زندگانلیق بیر قارانلیق زینداندی
بو زیندانین دربچه سین آچان یوخ
بو دارلیقدان بیرقورتولوب ، قاچان یوخخاطر

آخرین نگاهش، قلبمان را به آتش کشیده
یاد آخرین کلام گرمش، سینه را مالامال اندوه کرده است
و در میان موجی از ناباوری
 در حسرت نگاه با محبتش می‌سوزیم

ای کاش نمی شناختمت علی جان 

1
1