- ارسال کننده: رامین.مهاجری تاریخ: ۹۴/۰۵/۲۷

استاد رسولزاده : کاش "مثل تفکرات یک سنگ شکست خورده" را یکبار دیگر می دیدم!!

 

 

وقتی تئاتر را نمی فهمی احساس خنگی و پوچی می کنی! و خیلی وقت ها آرزو می کردم کاش سواد خواندن و نوشتن نداشتم ولی برخی هنرها و از جمله هنر مادر تئاتر را می فهمیدم آخر چگونه این ممکن می شد انگار در مهد تئاتر دنیا نشسته ام و راجع به یکی از سیالات ساری جامعه ام می نویسم در کویری که هر سال فوقش دو یا سه نمایش به صحنه می آمد چطور انتظار فهم و نقد و تحلیل و بیشتر از همه اثر گذاری را باید جستجو کرد و این مربوط به دوران من بود یعنی آن زمانی که شور و شوق آموختن داشتم و به هر سوراخ و سنبه ای سرک می کشیدم برای دیدن و شنیدن و بیشتر از همه تئاتر آن نفسی که بدون آن زندگی ممکن نیست و این باور اندیشه ورزان یونانی بود آن زمان که داشتند بنیان های اندیشه بشری را پی می افکندند.

ولی از چند سال پیش در شهرم اتفاق نادری به همت بلند عده ای جوان صادق و صمیمی و فهیم به وقوع پیوست که در نوع خود کم نظیر و بی نظیر بود در مرکز استان ها و حتی پایتخت با تمام امکانات و ادعا ها تئاتر از نفس افتاده و یا نفسش به شماره افتاده ولی یکشنبه های پرشکوه تئاتر شهر من به همت والای هنرمندانش همچنان دایر است هنرمندانی که میراث داران نیکی برای اسلاف تئاتر میانه بودند که مراتب قدر شناسی خود و همراهان دیگر را در نوشته تئاتر میانه هنوز نفس می کشد را تقدیمشان کرده ام .

با آن احساسی که در خط اول نوشتم و دائم با خود دارم هر نمایشی را بایستی دوبار ببینم و این اگر ممکن نشد صرف انرژی و هزینه خود را ابتر احساس می کنم به اجرا های اول و حتی ماقبل آخر تفکرات یک سنگ شکست خورده نرسیدم هر چند از زمان و مکان به دلیل اطلاع رسانی خوب و لطف دوستان آگاه بودم ولی به هر زحمتی بود به اجرای آخر رسیدم از همان بدو ورود نحوه پذیرش و راهنمایی از نوآوری دیگر گروه پر تلاش صحنه حکایت داشت ، انتظار ورود به انتظارش می ارزید با صحنه ای جدید مواجه می شدی که در نوع بکر بود و سوال برانگیز . و بعد از شروع که همان ادامه باشد با اجرا هایی مواجه می شدی که انگار تمام توش و توان بازیگران فقط برای این نمایش ذخیره شده باشد و صحنه و صحنه گردانی و کارگردانی که لیاقت برگزیده شدن را به این نمایش می داد و نوشته و گفتگو ها و جریان غیر خطی حاکم بر نمایشنامه که با تمام عوامل صحنه دست به دست هم داده و تو و بعضی کسان دیگر را که شاید برای رفع تکلیف و ماموریت اداری به سالن آمده بودند... در جایت میخکوب می کرد.

باور اینکه با این وضعیت موجود حمایتی!! و هدایتی!! با چنین صحنه هایی مواجه شوی در مخیله ات نمی گنجید اگر فرصتی شد نقد ها را هم خواهم آورد . هر چند باور کردم که این بچه ها بخصوص نویسنده و کارگردان این اثر از زمان ما و خود فراترند.

 

استاد میکائیل رسولزاده

 

1
1