- ارسال کننده: یاوراحمدپور تاریخ: ۹۴/۰۳/۱۲

دغدغه های بی جای سالار سپه جان

در پاسخ به مطلب سپه سالار با آدرس «http://www.miyanali.com/sepahsalar1/13 »

الف) سالار سپه جان، شرایط اقتصادی حاصل ریشه در تحریم ها ندارد ولی تحریم ها بر حجم مسائل افزوده است:

بنده وارد مسائل ساختاری و نهادی مشکلات اقتصادی ایران که مسائلی تاریخی و سیاسی است و همچنین فرهنگی و ارزشی؛ نمی شوم. امیدوارم جناب حاج اقای مددی در پاسخ به درخواستهای چندباره بنده در سایت، که اخیرا هم یک درخواست برای تشکیل جلسه اقتصادی (به خاطر حضور ایشان رد کمسیون اقتصادی) داشتم، حاضر شوند و مباحثی از این جنس در همانجا باز شود و معلوم گردد که امثال حاج اقا مددی که با مدرک فوق لیسانس ریاضی به زور در کمسیون اقتصادی عضو می شوند چه سهمی در مسائل و مشکلات اقتصادی کشور دارند.  

تحریم وجود دارد و غرب سعی دارد از تشکیل کشورهای مستقل که محتاج غرب نباشد ممانعت کند. ولی هر کشوری باید بتواند شرایط خود را تعدیل کند تا سرزنده باشد. از این دیدگاه تعدیل معادل توسعه است مجموعه تواناییهایی که یک سیستم اقتصادی، اجتماعی به وسیله آن می تواند در برابر تغییرات عکس العمل مناسب نشان دهد. این همان توانایی هایی است که در توسعه دنبال می کنیم. منظور از تغییراتی که باید در مقابل آنها تعدیل صورت گیرد الزاماً تغییرات بد و نامطلوب نیست. سیستم اقتصادی باید بتواند در مقابل تغییرات مطلوب هم واکنش نشان دهد. وگرنه تغییرات مطلوب هم می تواند کشور را زمین گیر کند.

عزیزم، سپه سالار، سیستم اقتصادی ما این واکنش تعدیلی در مقابل تغییرات مطلوب و بد را ندارد. به همین خاطر است که مسائل اقتصادی حادث می شود. لذا حتی تغییرات مطلوب در این اقتصاد، در شرایطی که تعدیل مناسب صورت نمی گیرد مسئله زا است و حتی مسائل حادتری را ایجاد می کند. برای نمونه بنده پیشنهاد می کنم که اقتصاد ایران را برای اوایل دهه 1350 شمسی مطالعه کنید.

مطالب زیاد است در حد سه چهار کتاب 500 صفحه ای در این موضوع می توان نوشت ولی همین مقدار هم زیاد است و در صورت لزوم در قسمت نظرات می توانم جوابگو باشم.

بنده بر اساس بسیاری از مبانی نظری ها موجود در علوم اقتصادی، می توانم تحلیل کنم که سهم تحریم ها در مسائل و مشکلات اقتصادی چقدر است (کم سهم است و صد البته ریشه مسائل نیست بلکه چون مسائلی داخل اقتصاد وجود دارد تحریم ها توانسته اثر گذارد). مسائل ریشه در داخل دارد و باید با ترفیع آنها دماغ آمریکا و دیگران را به زمین مالید. رهبر خیلی عالمانه در سخنرانی های اخیر خود گفتند که ریشه مسائل در داخل است هر چند تحریم ها تاثیر داشته است. نمونه هایی را از حوزه های مختلف اوردند.

ب)  اینکه از طرفداری مهندس در دوره ای از گذشته از اقای دکتر احمدی نژاد می فرمائید؛ لازم است خدمت جنابعالی عرض کنم که حاج آقا مددی در تبلیغات دو دور گذشته اینقدر از دولت کریمه احمدی نژاد گفتند و به مهندس هاشمی اصلاح طلب حمله ور شدند که دیگر جای بحث نمی ماند. مسئله این است که حاج اقا باید صداقت داشته باشد و تغییر مسیر از گذشته خود را توجیه کند نه اینکه منکر حمایت از آقای احمدی نژاد شود.

ج) در مورد نکاتی که نوشته اید که سیاستهای داخلی در رفع تحریم ها مسئله زا شده اند:« دکترین راه حل بن بست آمریکایی» (نمونه جنگ خلیج فارس) جواب شما.

تصمیم به استفاده از خشونت همواره کار سختی است. در یک جامعه دموکراتیک واقعی از نظر عملکرد این تصمیم زمانی گرفته می شود که موضوعات به صورت باز در میان مردم یک کشور به بحث عمومی گذاشته شود و راه های مختلف با نتایج متفاوت هرکدام سبک و سنگین شود. با تصمیم گیری عمومی شاید تصمیم به خشونت گرفته شود و یا برعکس. این امر هیچ موقع در مورد جنگ خلیج فارس و حضور امریکا در این منطقه به صورت بحث عمومی دولت امریکا با مردمش صورت نگرفته است. نمونه جنگ امریکا و عراق در سال 1991 آورده می شود به همراه موضوعات مرتبط. می توان از این جنگ و دلایل پشت پرده آن (علیرغم ادعاهای دیگری در ظاهر از جانب غرب) برای مسائل روز ایران به ویژه مسئله هسته ای و حقوق ملت برای برخورداری از این انرژی، دلایل و نتایج خوبی گرفت:

دوره میان ماه اوت 1990 و ژانویه 1991 دوره مهمی بود که باید تصمیم گرفته می شد که چگونه نسبت به حمله صدام حسین به کویت (1990) توسط کشور امریکا پاسخ داده شود. سوال این است که آیا امریکا از وسایل و امکانات صلح آمیز که فراهم بود و در واقع لازم بود طبق قوانین بین المللی استفاده کند، استفاده کرد تا مسأله خروج عراق از کویت در سال 1990 از طریق دیپلماتیک و صلح آمیز صورت گیرد و خروج عراق مورد مذاکره قرار گیرد؟ یا اینکه امریکا سعی کرد که روش های دیپلماتیک را تضعیف کند و مستقیماً به سوی استفاده از خشونت حرکت کند؟ عراق مدارکی را ارائه داد که از سوی امریکا به درست یا به غلط رد شد. بعد با اینکه عراق پیشنهاد خروج از کویت را داد ولی امریکا و رسانه هایش سعی کردند مسئله را پوشیده نگه دارند انگار که چنین پیشنهادی نشده است چون قصد و برنامه قبلی حمله را داشتند. نقش رسانه های امریکا در این قضیه چه بود؟ رسانه ها داستان را فرو خوردند. عراق پیشنهاداتی را در اوت 1990 به امریکا داد که به شدت امریکا را ترساند از جمله پیشنهاد خروج از کویت. امریکا دور مسیر دیپلماتیک را خط کشید و بمباران در 1991 (ژانویه) آغاز شد. حتی متخصصین امریکا در امور خاورمیانه مسئله را قابل مذاکره می دانستند ولی مورد توجه وزارت خارجه قرار نگرفت.

پیشنهاد خروج عراق از کویت را یک روزنامه محلی و حومه شهری کوچک«نیوزدیز» بیرون داد (یکی از دولتمردان فاش کرده بود به هر دلیل و خواسته بود که نیویورک تایمز را به واکنش وادارد و سکوتش را بشکند). نیویورک تایمز نمی توانست بی تفاوت باشد ولی به نحو دیگری وارد قضیه شد. همانطور که پیش بینی می شد صحنه را برای چیزی آماده کرد که منجر به جنگ و نابودی کشنده شد. پیش از جنگ دولت بوش باید پنداره ای را از عراق و مسائل شیمیایی و هسته ای و ابرقدرت نظامی و غول آسا بودن آن را در ذهن مردم خودش ترسیم می کرد تا مردم را تحریک کند که با سیاستمداران همراه شود و برای حمله بسیج شوند. رسانه ها (از جمله نیویورک تایمز) در این مورد کار خود را به خوبی انجام دادند. صحنه ای را ترسیم کردند که مردم آمریکا فوق العاده از عراق به خود می لرزیدند.

عراق یک کشوری بود که در جنگ تحمیلی به ایران علیرغم کمک های شوروری از یک طرف و امریکا و برخی کشورهای اروپایی و برخی کشورهای عرب از سوی دیگر، نتوانست در مقابل ایران پیروز شود. حال با ترسیم رسانه های امریکا، که به خواست دولت امریکا صورت می گرفت، عراق  ناگهان به صورت ابرقدرتی درآمده بود که قصد داشت تمام دنیا را فتح کند!!! با کمک رسانه ها بوش توانست بمباران عراق را در شش هفته به اجرا گذارد و صدها هزار کشته به جا گذارد و نمایش بزرگ از زور و خشونت را بر پا دارد تا دیگران را برای پیش برد اهداف خود در خاورمیانه بترساند و همراه سازد. یک هفته بعد از جنگ امریکا و عراق، صدام حسین شروع به کشتار شیعیان در جنوب عراق کرد. امریکا چه عکس العملی نشان داد؟ تنها نگاه کرد با اینکه نیروهای امریکا در منطقه حضور داشتند. (پس مسئله حقوق بشر نبود که امریکا به خاطر کویت به عراق حمله کند). در حقیقت بازندگان جنگ مردم عامی عراق بودند. ولی دلایل جنگ چه بود؟ می توان این دلایل را با تغییراتی که بعد از جنگ پدیدار شد متوجه گشت. بعد از جنگ عراق و امریکا، کنفرانس مادرید در باره خاورمیانه توسط امریکا تشکیل شد. روند موسوم به «صلح» را به حرکت درآورد منافع اسرائیل را در توافقنامه اسلو دنبال می کرد. آخرین رأی گیری سالانه سازمان ملل در مورد فلسطین در سال 1990 صورت گرفته بود که مثل همیشه 2رأی در مقابل 144 رأی. امریکا و اسرائیل برای رد حقوق فلسطین در برابر تمام اعضا ایستادند. بعد از جنگ که امریکا کنفرانس مادرید را تشکیل داد دیگر سازمان ملل مسأله فلسطین را به رأی نگذاشت. این تاثیر جنگ خلیج فارس بود که امریکا می خواست همه را مرعوب کند. می خواست ناسیونالیسم عرب را (که خطری در برابر امریکا بود) با حضور اسرائیل از یک طرف و عملکرد اشتباه صدام در حمله به کویت از سوی دیگر از بین ببرد. هدف کم اهمیت دیگر امریکا در حمله به عراق، نفت بود. یک هدف جزئی دیگر در این حمله این بود که بعد از جنگ دکترین مونرو(Monroe) را اعلام کرد و به اروپا هشدار داد که امریکای لاتین قلمرو انحصاری ایلات متحده است نه اروپا. بوش گفت: هرچه ما بگویی همان می شود.

راهکار آمریکا و غرب راهکار بن بست است تا مانع از بروز راه حل دموکراتیک برای مسئله ای شود. این راهکار را صراحتاً از دهه 1970 بکار می برد و در همان زمان توسط وزارت امورخارجه خود به این امر اذعان کرده است.

زمانی که محدودیت انرژی مسئله اصلی جهان امروز است، غرب تلاش دارد که به هر بهانه ای از دسترسی کشورها به منابع انرژی ممانعت کند و از استقلال ملتها و دولتها مانع شود و وابستگی آنها را به خود تداوم بخشد. مسئله انرژی هسته ای ایران نیز همین طور است. در حالی که خود آمریکا نزدیک 100 نیروگاه هسته ای دارد و  بویزه در تولید برق به انها وابسته است، سعی می کند دیگران را از دسترسی به همین نیروگاه ها مانع شود.

امروز آمریکا و غرب در منطقه و به ویژه در ایران با ملتی روبرو هستند که از تظاهر به حقوق بشر آنها آگاه هستند. همین هشیاری مردم عاملی است که راه را برای عمل نظامی غرب می بندد.

1
1