- ارسال کننده: قنبر حامد تاریخ: ۹۴/۰۱/۲۷

شهر من میانه (یادها وخاطره ها) قسمت 4 پیدایش تئاتر

  در قسمتهای قبلی خواندید که بجای سینما وتئاتر و...مردم قصه مادر بزرگها را گوش میکردند .تعزیه (شبیه) میدیدندوکم کم سینما آمد و...

کلاس هفتم دبیرستان بودم که می گفتند یک بیمارستان ساختند ودر کنار آن یک سالن هم درست کردند که دولت آنجا جشن های ملی ومیهنی برگزار می کند. بعد از مدتی یکروز برای جشن شش بهمن از طرف مدرسه مارا به سالن بیمارستان شیروخورشید بردند (سالن هلال احمر امروزی) 

  جاتون خالی چه جشنی بود .هرگز فراموش نمی کنم .یک جنگ شادی تمام عیار موسیقی نمایش برای اولین بار میدیدم .خلاصه خیلی بهم چسبید .مجریان هم بعضیها همکلاسیم بود یا معلمان مدرسه مون . یادم میاد آقای ایرج شهرزاد کارگردان برنامه وآکاردیون میزد ومعلم هنر ما آقای ابراهیم محسنی ویلن میزد وآقای هوشنگ صبا تنبک میزد وشادروان بهرام آزمکان (سارنگ)هم آواز میخواند. ناگفته نماند اسم سازها را بلد نبودم  بعدها یاد گرفتم. ودر وسط برنامه هم میان پرده های طنز اجرا می شد خلاصه خیلی لذت بردیم و جرقه علاقه من به هنر از همینجا شروع شد. ولی چون دریک خانواده مذهبی بودیم نتوانستم پا پیش بزارم .جون به کسانی که نمایش بازی میکردند مطرب می گفتند .الان میفهمم که مطرب واژه خوبیه . آنموقع به یکی مطرب میگفتی دعوا میکرد از صدتا فهش بدتر میدانستند.

  بعداز یک سال که کلاس هشتم بودم اطلاعیه ای در راهرو مدرسه نصب کرده بودند که از  علاقه مندان به نقاشی وتئاتر وموسیقی وشرکت در کلاسهای فوق برنامه ثبت نام بعمل می آید. خیالم راحت شد که پدرم حرفی نخواهد زد .چون از طرف مدرسه برگزار شده بود .اول بانقاشی شروع کردم. بعد کم کم سراغ تئاتر رفتم .دبیری داشتیم بنام آقای مختاری که به ماتئاتر یاد میدادودرمدرسه اجرا میشد اجرا عموم نبود .تا اینکه سال 49 پای ما به روی سن باز شد.            ( واین داستان ادامه دارد)

سال 49

1
2
1 2