- ارسال کننده: سیدعلی اکبر کمالی لله لو تاریخ: ۹۳/۱۲/۰۹

یادی از شهید اباذری در ایام شهادت آن شهید عزیز

باسلام و عرض ادب.

مطلبی تحت عنوان زندگینامه شهید بزرگوار صفرعلی اباذر در سایت خواندم اولا از اینکه زندگینامه سرداران شهرمان در سایت قرارمی گیرد باعث مسرت وخوشحالی بروبچه های جبهه وجنگ مشود واز طرفی معرفی سرداران شهر میانه میشود که خود معرفی شهرمان هست.

   اما در رابطه باموضوع زندگینامه شهید بنده تا قبل از عملیات خیبر در سال 62 اطلاعاتی ندارم ولی مواردی در آن مطلب هست که لازم است تا مقداری اصلاحات صورت گیرد.بنده در آن مقطع در گردان علی اکبر وگرهان 1افتخار خدمت به کشور بودم ایشان فرماندهی دلیر شجاع ودرعین حا باابهت بودندتقریبا بیست روز قبل از عملیات فرماندهی گردان به فردی بنام بایرامعلی ورمزیاری از بچه های سلماس سپرده شدو شهید اباذری معاون اول وجمشید آتش افروز از بچه های اردبیل معاون دوم شدند.تا اینکه عملیات در دوم یا سوم اسفند 62 در منطقه جزایر مجنون آغاز گردید.ماموریت گردان ما همراه گردان امام حسین ع و2گردان از نجف اشرف به شکل هلی برون به عمق جبهه دشمن جهت نفوذ و غافلگیر از پشت خط سوم دشمن بود وازطرف خط مقدم نیزلشگر 27 حضرت رسول بایداقدام می کردتااینکه پل طلائیه تصرف شود.در شب عملیات گردان ما از کنار پلی که سردار اسلام شهید حمید باکری شهید شدند رها سازی شدیم وبه عمق خاک دشمن نفوذ کردیم تقر یبا ازنیمه های شب گذشته بود که عملیات از پشت خط سوم دشمن شروع شد وشهید اباذری با گروهان ما همراه بود تا هدایت گروهان را انجام دهدسایر فرماندهان همراه گرهان دیگر بودندچون در حین عملیات به هرگرهان ماموریت خاصی محول شده بود درنزدیکیهای صبح که از روی جاده آسفالتی که از بصره به طلائیه می آمد درکنار شهید اباذری حرکت می کردم چون از قبل همدیگر را می شناختیم وهمشهری بودیم به من میگفت فقط به من نارنجک بده درکنار جاده که تانک دشمن در استراحت بودند میرفت بالا ونارنجک می انداخت داخل تانکها واز کار می انداخت تا فردا بعد روشنای برای رزمندگان دردسر نشوندما خط سوم و خط دوم را ازپشت منهدم نمودیم وآمدیم نزدیکیهای پل طلائیه یعنی مابین خط مقدم وخط دوم که هوا روشن شد تقریبا مهمات مان روبه اتمام بود از طرفی مابین ما ولشگر حضرت رسول الحاقی صورت نگرفته بود فلذا مشکلات چهارگردان از این ساعت شروع شد ازطرفی الحاق صورت نگرفته از طرف دیگر هرچه مهمات داشتیم جهت از بین بردن دو خط پشتیبانی خط اول دشمن بکاربرده بودیم حالامابودیم وسط معرکه جنگ از هرطرف به سمت ما انواع گلوله تانک "خمپاره "بمب باران های که توسط هلی کوپتر ها انجام میشد.در تمامی این مدت بنده در کنار شهید اباذری بودم.تا اینکه از جاده آسفالته آمدیم نزدیکیهای پل طلائیه مقری بود خیلی مقاومت می کردند آنجارا نیز تصرف کردیم در پشت یک سیل بند که محافظ آن مقر بود پناه گرفتیم یعنی مقر را دور زدیم  وبه سمت عراق پدافند کردیم درصورتیکه پشت ما بسمت ایران بودولی خط مقدم  دشمن پشت سرمان قرار داشت شهید اباذر گفت همینجا پدافند میکنیم تا از پیشروی خطوط دوم وسوم جلوگیر کنیم تا لشگر حضرت رسول به راحتی بتواند پل طلائیه راتصرف نماید.اما هرگز این مهم اتفاق نیفتاد.حالا ما بودیم دست خالی بدون مهمات در وسط خاک دشمن که مملو از انواع ابزارآلات جنگی میباشد.در پشت سیل بند بودیم که حوالی ساعت 11 ظهر پاتک های بی امان دشمن از زمین آسمان شروع شد پشت سرما که آب بودگلوله خمپار 120می افتاد به داخل آب" آب را به آسمان می فرستاد ومخلوطی از آب گل به رویمان می رخت تا این لحظه بنده به شهید از هرگوشه مهمات پیدا می کرد وایشان نیز در امتداد سیل بند در یکجا بند نمی شد از هرگوشه ای مقداری تیر اندزای می کرد تا دشمن احساس کند پشت سیل بند پراز نیرو می باشد به امید الحاق لشگر حضرت رسول"تا اینکه برای چندمین بار برای ایشان مهمات می بردم اما اینبارافسوس هیچ وقت دیگر ایشان را ندیدم .خداوند ایشان را انشائ ا... درسفره حضرت اباعبدالله مهمان کند ومارانیز شفاعت نماید .وبنده نیز تا نزدیگیهای غروب با تعدادی اندک مقاومت نمودیم وبه اجبار توسط نیروهای بعثی به اسارت در آمدیم.عکس شهید اباذری

این عکس در کاسه گران مقر لشگر عاشورا قبل از رفتن به محل عملیات در جزیره مجنون می باشد.تقریبا یکماه قبل از عملیات

1
1