- ارسال کننده: اشکان ثانی تاریخ: ۹۳/۰۹/۰۵

فرامرز رزمنده بسیجی/ خاطراتی که امروز با عکس ها زنده می شود

بسیجیان با دلاورمردی‎های خود حماسه‎ای آفریدند که در تاریخ ایران و انقلاب جاودانه خواهد ماند.

........

به گزارش میانا : بغضی که در موج هایت نهفته است ،  آنها را قوی تر و وحشتی تر به ساحل می کوبد عشق را زمزمه می کند و عاشقان را گرفتار  نجوای آسمانی خود میکند. آن زمان که عاشقان قدم بر امواج خروشان تو گذاردند می دانستند این قدرت را داری که روزی پیام آور عشقشان باشی ، امانتدار خوبی بودی عشقشان را در دل موج هایت پنهان کردی و چشمشان را در اعماق وجودت جای دادی. تو آنها را آنگونه که خواستند پذیرفتی …

00000000.

اروند؛تو پل شهری برای عبور آنان از خود و رسیدن به معشوق خود ساختی، حال آنکه دیگران بدنبال پلی هستند برای عبور از تو …!!!

آری  لحظه لحظه زندگی فرامز، با این کلمات سپری می شود .وقتی تنهاست زمزمه ای با زبان آذری  می سراید: “لای لای ای جبهه لرین یورقونی ای خسته جوانلار”

بهمن ماه۶۴، عملیات والفجر ۸ با رمز یا زهرا…چگونه به دل آب زدند؟مگر غیر از این بود که زیر لب زمزمه می کردند :” می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم”

اروند! آنها که در قلب تو جا گرفته اند و حتی سربندی از آنان باقی نمانده فقط تو را رو سفید نکرده اند،رهبرشان می گفت : “آنها اسلام را رو سفید کردند” می دانم این آب ،این موج،این خروش،این شهدا با من حرف می زنند ،آری خروش جاری اروند باقیست این جاده این پوتین این سربند باقیست.

.........

فرامز در بخشی از دفتر خاطراتش راجع به شهید حاج جواد عبدی پور چنین می نویسد :”ایوب زمان ای پاسدار غیرتها و ارزشهای مقدس  جانباز ۲۸ سال شکیبایی،ای لبخندزن مرارتها. وفا کردی و نرنجیدی  ای شهید بزرگوار ، با اینکه سیمای محبت بار و معصومانه ات در حجاب خاکها از چشمان ما مستور گردیده ولی هرگز یادت از خیال ما فراموش و آتش فراقت در دل ما خاموش نخواهد شد ”

0000000000.

از خود حیا می کنم تا از شرح فضیلتت دم زنم .قله ی معرفتت رفیع تر از آن است که هر پرنده ای بر بام آن پرواز و هر سالکی بر آن پای نهد.تحیت و درود بی پایان بر سمبل وفا ،  خورشید روزها و ماه شب هایت  همسر وفادارت که زینب وار تیمار زخمهایت بود .

..........

فرامز؛اینک نسل امروز باید از تو  بگویند ، تا شاید در میان واژگان ذره ای از رشادت هایت را بیان کنند .

فرامز در یک خانواده مذهبی و متدین که از لحاظ اقتصادی در حد متوسطی بودند در شهر میانه به دنیا آمد و با فرهنگ اصیل اسلامی در این خانواده مذهبی آشنا شد و رشد و پروررش یافت.

.........

نوجوان ۱۳ ساله ای که با آغاز جنگ دل به دریا زد و به جبهه های حق علیه باطل شتافت و اینک با تصاویر هم رزمانش دفتر خاطرات خود را پر می کند ،شاید خواهر او گواهی بر این سخن باشد که او زاده از یک خانواده بسیجی است ، منظورم شهلا است که همزمان با رزم او در جبهه ها در کمال مظلومیت قربانی حملات ددمناشانه ی هواپیماهای رژیم بعثی شده و  آسمانی می شود و رویای مادرش شیرین مادرش را تحقق می بخشد. گویا مادرش می گفت : “در خواب دیدم شهلا لباس عروسی به تن دارد و به من می گوید می خواهم جشن عروسی ام را در آسمان بگیرم . بعد دو فرشته به سراغ او آمدند و او را با خود به آسمان بردند از خواب بیدار شدم”

........

هر لحظه صدای گریه شنیدم، دیدم شهلا در حال سجده است و دعا می خواند و گریه می کند.سرش را از سجده برداشت متوجه من شد با چشم هایی پر از اشک کنارم آمد و گفت:حلالم کن مادر ، در حین بمباران مدرسه زینبیه  شهر میانه توسط جنگنده های عراقی در ۱۱ بهمن   ۶۵  ، او پشت به تانکر نفت پناه برد وقتی که هواپیماها مجدداً مدرسه را به رگبار بستند چند گلوله تانکر را سوراخ کرده و باعث آتش سوزی شده بود و شهلا در آنجا سوخته بود. او قرار بود بعد از ۲۲ بهمن ازدواج کند.

اگر امروز پای صحبت  فرامز  بشینی می گوید : ما بعد از شهدا هیچ نکردیم ، چفیه هایشان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایشان را نخوانده رها کردیم .

 .........


شهدای تخریب لشکر ۳۱ عاشورا

 

اما این کدامین  روحیه بود که  این بچه ها را  مشتاق به سر دادن ندای یا حسین (ع) می کرد . نمی دانم  وقتی به سمت  اروند کنار میرفتی و  شمیم خوش گلهای بهشتی را حس می کردی و بچه ها را با لباس غواصی در حال ورود به آب می دیدی چه حسی داشتی ! ای کاش ما هم جای تو بودیم …

بچه های گردان های تخریب لشکر ۳۱ عاشورا ، بسیجیانی از جنس ما و شما بودند که آن دوران حماسه ها آفریدند ، براستی که کسانی که در آن دوران ایستادند در کربلا نیز خواهند ایستاد .

 

 .........

1
2
1 2