- ارسال کننده: حسین قره داغی آچاچیلوئی تاریخ: ۹۳/۰۸/۰۸

آخرین مقاومت در زیر شکنجه

دیگر نایی برایم نمانده بود.آماده مرگ می شدم.نه از کسی خبر داشتم و نه کسی از من خبر داشت.روزها تکراری بود.هر روز تا شب زیر شکنجه بودم.بیشتر در مدت استراحت در کنج زندان گوشه ای گز می کردم.گاهی اتفاق می افتد.در انتظار شکنجه شب باز مشوش و نگران می شدم.از زمین و زمان می نالیدم.گاه از خدای خود شکوه می کردم.اما گویا تمام راهها بسته بود.فقط تنها مرگ می توانست مرا آرام سازد.اما نه به این روشی که چند ماه تحمل می کردم.تجربه همه ابزار شکنجه را امتحان داده بودم.تا همچنان استوار و مقاوم فریاد بزنم من معلم و سایکل توریست ایرانی هستم.
بله ، این روزها تداعی تلخ ترین روزهای عمرم می باشد.هنوز از این جریان یک سالی نگذشته است.تابستان سال گذشته در حین رکابزنی کشور امارات متحده عربی در ابوظبی بعداز هفت روز رکابزنی به جرم واهی جاسوسی بعداز خروج از سفارت ایران دستگیر شدم.تنها چیزی که حس کردم.قربانی شدنم بود.آنجا که اوج اختلافات ایران و امارات به حد اعلای خود رسیده بود.اتفاقات پیش آمده و جریان سخنرانی احمدی نژاد در جزیره ابوموسی،حکمی بود.که این کار اماراتی را شدت می داد.تا در سردی این روبط دو ملت،یک انسانی مثل من قربانی شود.
مرور این روزها نا خواسته مرا همیشه خواهد رنجاند.بخصوص از آنجهت که به نوعی مسئولین ایرانی هم در این شکنجه به نوعی دیگر بر علیه من سهیم شدند.

میانه

1
1