- ارسال کننده: حسین قره داغی آچاچیلوئی تاریخ: ۹۳/۰۳/۱۰

با یک سایکل توریست،78 روز در مخوف ترین زندانهای جهان قسمت نهم

قسمت نهم

شکنجه های تخصصی در زندان انفرادی امارات متحده عربی

روز دوم بعداز زندانی شدنم در کشور امارات متحده عربی بصورت سنتی چند نفر با باتوم دستی در یک اتاق مورد شکنجه قرار دادند.هر چه می گفتم.من سایکل توریست ویک معلم  هستم.کسی حرفم را قبول نمی کرد.این روز مرا خیلی مورد آزار و اذیت قرار دادند.تا با ویلچر مرا بعداز شکنجه به زندان انفرادی بردند.سه روز بعد پتو و تشک و بالش را از اتاقم بردند.تا در سرمای اتاق بعداز شکنجه های روزانه بمدت 18 روز روی کف سیمانی زندان انفرادی استراحت کنم.البته شکنجه ها تا 35 روزی مداوم بود.تا 15 روز مرا از خواب محروم کردند.بعداز صبحانه در خدمت یک گروه بودم.تا شکنجه شوم.بعداز ظهر در خدمت گروه دیگر بودم.شب تا صبح هم گروه دیگر بازجویی و شکنجه می کردند.اوایل از مرگ و شکنجه می ترسیدم.اما هرچه زمان می گذشت.از مرگ نمی ترسیدم.فکر می کردم.زیر شکنجه هاجانم را مفت و مجانی با اتهام واهی جاسوسی از دست خواهم داد.

در زیر شکنجه می گفتم.شما اشتباه می کنید.من حامل پیام صلح و دوستی هستم.اگر اتفاقی برایم بیفتد.ایرانیها ول کن شما نخواهند بود.چرا که دوستان خبر استارتم را در سایتها گذاشته بودند و سفارت ایران در ابوظبی از مفقود شدنم خبر داشت و قبلا از مسیرم برای آنها ردی گذاشته بودم و وزارت امورخارجه دنبال سرنخ هایی از من بود.از طرفی دیگر دوستان سایکل توریست در اروپا هم از سفرم مطلع بودند.آنها هم از سرنوشتم من راحت نخواهند گذشت.

با شگردهای خاص شکنجه می دادند.دست کش یکبار مصرف بهداشتی دستشان می کردند.وبه زیز گوش وگونه هایم سیلی می زدند.تا ردی باقی نماند.هنوز گوش چپم عوارض این شکنجه را دارد.باتومی شبیه لوله آب پلاستیکی داشتند.دور آن چسب پهن شیشه ای می پیچیدند.تا ردی باقی نماند.بصورت جوجه مرغی دستبند می زدند.تا از میله ای آویزان شوم.آنگاه به زدن شلاق ادامه می دادند.هر موقع از حال می رفتم آب سرد روی صورتم می ریختند.هنوز دست چپم عوارض این شکنجه را دارد.و بی حس شده است.بعضی مواقع قرص های مخصوصی می دادند.تا توهم و استرس داشته باشم.فکر کنم شبیه قرص های اکستازی بود.هر موقع مصرف می کردم.سبک و سرحال می شدم.

یک صندلی همه کاره بود.روی آن می نشاندند.تا نوع دیگر شکنجه را تجربه کنم.این صندلی خیلی برای نشستن کوچک بود.به کمرم فشارم زیادی وارد می شد.بالای زانوهایم شلاق می زدند.نشستن چند ساعته روی این صندلی به رانم  هم فشار می آورد.احساس می کردم.استخوانش دارد دو تکه می شود.بعداز شکنجه به زور قادر به حرکت می شدم.تا بعداز اتمام شکنجه تا زندان انفرادی چند بار بیفتم.در حین شکنجه هم چند بار افتادم.که هنوز زخم آنها قابل مشاهده هست.بعداز 35 روز دیگر ایستادن برایم سخت بودم.لرزش شدیدی داشتم.بدنم مثل تانک جنگی خشک شده بود.احساس می کردم.در حرکت مثل آنها استخوانهایم صدا می دهد.

یک شلاق مخصوص دیگر داشتند.که مثل چرخ دنده بود.به کف پاهایم که می زدند.سوز شدیدی را حس می کردم.گاها از پاهایم رد می شد و به بغل پاهایم می خورد.تا زخم عمیقش همچنان باقی بماند.و خیلی شکنجه های دیگر که انشاءالله فرصت شد همه را خواهم نگاشت.

در اعلام آنها هیچ ترسی ندارم.تا جنایت انسانهایی را عیان کنم.که بدون نگاه به واقعیت اتهام جاسوسی را می خواستند بر من تحمیل کنند.نمی دانم چه منظوری از اعتراف اجباری من عایدشان می شد.شاید بدلیل بعضی مسائل نتوانم به همه آنها اشاره کنم و از طرفی هم کسی در این راه و اثبات تخصصی اثرات این شکنجه در کنارم نباشد.اما نیک می دانم.آثار این شکنجه فرصت چند سال زندگی را به من نخواهد داد.اما مرگ را عملا دیدم و حس کردم.تا از مظلومیتم در این راه فریاد برآورم.تا همچنان پیشتاز حرکت نو در جامعه جهانی باشم.و تا آخرین نفس ازشعار صلح جهانی در این دنیای ظلم و ستم دفاع کنم.نفسم و حیاتم را در این راه در گرو خواهم گذاشت.

+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم آذر 1392ساعت 22:49  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات

خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح جهانی به چه بهایی

خانم شیرین عبادی ،گرفتن جایزه صلح در این دنیاآرزوی هر انسانی است.اما این کار با چه بهایی باشد.ارزش آن را دو چندان می کند.شما برای رسیدن به این آرزوپشت پا به آب و خاک و وطن خود زدی.در دامان کسانی پناه گرفتی.که برایشان عدالت معنایی ندارد.تا جایی که منافعشان تامین شود.بر بوق و کرنای خود خواهند دمید.چرا که دفاع از حقوق انسانها برایشان یک بازی یک طرفه هست.شما هم نقش بوقشان را بازی کردید.تا یک روزی تاریخ مصرفتان تمام شود.می دانید در حق مردم ایران چه گناه نا بخشودنی مرتکب شدی.می توانستی قلمت را در جای دیگر پر ارزش کنی.اما در جایی پا گذاشتی که نشان بدهد، طعمه شیرانی باشی .تا در پناه گذرا،یک روزی اگر گرسنه شدند.بر تو هم رحم نخواهند کرد.

هنجارشکنی در جامعه ای که زندگی می کنی در هیچ جوامعی پسندیده نیست.حتی در جوامع ابتدایی و سنتی این قانون پابرجاست.شاید باشند کسانی که در مجموعه کوتاهی کنند.اما دلیل نمی شود.جایی که نشستی ،گرفتار در طوفانی، نشسته در قایقی آن را سوراخ کنی.

امیدوارم بر گذشته خود نگاه ویژه ای کنی.تا به خط آخر نرسیده دوباره به جامعه مهربان و انساندوست باز گردی و قلم ماندگاری را به رقص در بیاوری و از حقوق ایرانیان در کشورهای دیگردفاع کنی.می دانی،هم وطنان ایرانی بی گناه در زندانهای خارج از ایران دارند.شب و روز زیر شکنجه فریاد کمک و دادرسی سر می دهند.من این مظلومیت را در زندان امارات متحده عربی تجربه کردم.آنجا که در زندان امنیتی و مخوف امارات دور از نظارت سازمانها و گروههای جهانی اعتصاب غذا می کنندو ناله و ضجه هایشان دل هر انسانی را می آزارد.بدتر از آن به زور به آنها غذا خورانده می شود.گاها برای آنها برای شکنجه بیشتر سرم وصل می شود.

شاید اینها دوستان دوستان شما باشند.و خط قرمزی برای شما باشد.آنوقت به ظاهر نیت خوب و پاکتان کجا رفته است.تا کشور خودر امتهم بکنی.تا شک همه در نیت دریافت جایزه و اهدافتان عیان شود.به خود آیید و در این راه انسانی مادیات را فدای اخلاقیات انسانی بکنید.
+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم آذر 1392ساعت 23:16  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
شکنجه جوجه مرغی در زندان انفرادی امارات متحده عربی

روز پنجشنبه هفته چهارم بود.از صبح زود بعداز صبحانه مرا از زندان انفرادی به اتاق شکنجه بردند.دو نفر از من پذیرایی کردند.بعداز چند ساعاتی برای نهار مرخصم کردند. بعداز نهار دوباره را به اتاق شکنجه خواستند.بعداز پذیرایی با تازیانه ،خواستند.جوجه مرغی شکنجه بدهند.روی مچم.محافظ پارچه ای بستند.دستبند دستم کردند.خیلی کوچک بود.با فشار به مچم زدند. نشسته از زیر زانوهاهایم میله ای را رد کردند.واز یک بلندی آویزان کردند.به زیر پاهاو ... تازیانه می زدند.محافظ پارچه ای از مچم دور شده بود و به مچ دست چپم خیلی فشار می آورد.اعتراض کردم.با خشونت تمام شکنجه گر همان دستم را با دستش می چرخاند.تا درد شدیدی داشته باشم.صدای ناله و فریادم بلند بود.جمله اعتراف را تکرار می کردند.اما در همان حالت ضجه اعتراض می کردم.من دوچرخه سوار و یک معلم هستم.

بعداز ساعاتی مرا پایین آوردند.درد شدیدی داشتم.درد بدنم را فراموش کرده بودم.حواسم به مچم بود.که درد شدیدی داشت.باز روی زمین روی همان مچم کار می کردند.بعداز چند ساعاتی دوباره به اتاق انفرادی فرستادند.تا از همانجا بی حسی مچ دست چپم میراث این ظلم تا این لحظه باشد.


شکنجه

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه سیزدهم آذر 1392ساعت 22:49  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
مشتری زیادی برای شکنجه داشتم

هفته سوم بود.که در زندان انفرادی امارات متحده عربی زیر شکنجه بودم.مشتری زیادی برای شکنجه داشتم.وقتم پر بود.زیر پاهایم تاول زده بود.15 روز بدون پتو و تشک و بالش را پشت سر گذاشته بودم.حالا نوبت بی خوابی بود.تمام زمانم برای شکنجه صرف می شد.پاهاهایم از تازیانه تاول خونی زده بود.ماهیچه هایم از درد تازیانه قدرت حرکت نداشت.زانوهایم می لرزید.تا با دستانم همدردی کند.شب را زیر شکنجه بودم.نزدیک نماز صبح به اتاق انفرادی آوردند.روی زمین به پهلو ی راست دراز کشیده بودم.اتاق انفرادی به رنگ زرد کرمی بود.کف اتاق هم رنگ سفید داشت.برخورد لامپ مهتابی با برخورد به کف زمین یک تصویر مغشوش را می آفرید.مابین عالم خواب و بیداری بودم.ضجه و ناله می کردم.خیلی سردم بود.احساس می کردم.روبرویم در عالم هپروت یک وان گرم حمام وجود دارد .هرچه تقلا می کردم.تا خودرا داخل آن بیاندازم.قدرت حرکت نداشتم.در همین افکار بودم.که زندان بان باز مرا برای شکنجه خواست.رد مسئول،یعنی مسئول شکنجه تورا می خواهد.

 

شکنجه 2

+ نوشته شده در  چهارشنبه سیزدهم آذر 1392ساعت 23:18  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
امداد با دوچرخه
در ترمینال شهید رجایی با تیم(time) دوچرخه سوار انگلیسی توریست در مسیر بندرعباس تا شارجه امارات در کشتی آشنا شدم.کیف کمکهای های اولیه ام را دید.از سنگینی آن تعجب کرد.توصیه کرد بعنوان سواره دوچرخه از حمل این بار سنگین صرفنظر کنم.اما گفتم،در مسیر حرکت با دوچرخه اگر خدای ناکرده صحنه تصادفی را دیدم.از این ابزار استفاده می کنم.در رکابزنی دور نوار مرزی ایران و ترکیه استفاده کردم.هرچند هلال احمر میانه مارا برای عضویت تحویل نگرفت.خوشبختانه دوره کمکهای اولیه را در کنارک ضمن خدمت فرهنگیان دیده بودم.داخل این کیفم.حتی ابزار و امکانات جراحی کوچک و بخیه آماده هست.

توضیح دادم.در هر جایی حادثه ای اتفاق افتاد.حتما بلافاصله تا رسیدن اورژانس قادر به ارائه کمکهای اولیه هستم.این حرکتم برایم یک انرژی خاص می دهد.هرچند با دوچرخه حمل آن دست و پا گیر باشد.


دوچرخه time

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم آذر 1392ساعت 0:38  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
تازیانه زن
این شعر را در زندان انفرادی در کشور امارات متحده عربی به جرم واهی جاسوسی سرودم.فرصت نکردم تا آن را تنظیم کنم.     

تازیانه زن ،مزن تازیانه 

بر جسم و جان این مرد

کف پای خسته از راه نو

نشان از تاول و خون مردگی

زخم گذر زمان 

دستان سست و لرزان

در طلب دعای انسانی

در فریاد این راه سخت

گونه های سرخ شده

از خجل زمان خویش

در نای توانش

آوای صلح می دمد

خسته راه را خسته تر

با تازیانه ات

مکن در این راه

 خاموش و ناتوان

بگذر از تازیانه ات

تا اشک شکوه اش

روزی تورا زمین گیر نکند

درپرتواین تصویر

به باورش نگیرد تورا

ظلم برگناه تو

ازاین مرد

 

زندانی

 
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم آذر 1392ساعت 0:48  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
دوست خوبم جناب آقای دکتر محمدعلی نجفی،رییس سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی 

سلام علیکم: 

 

          ضمن آرزوی طول عمر و عرض خسته نباشید

خوشحال و مسروریم،از اینکه زحمات و تلاش جنابعالی در نقطه دیگر نمود پیدا خواهد کرد.با توجه به سوابقتان در این راه حتما موفق خواهید بود.

چند سالی است با دوچرخه رکاب می زنم.از دو سال پیش هم خارج از ایران را با شعار تلاش و باور یک ایرانی برای صلح جهانی به عنوان یک فرهنگی فرهیخته شروع کرده ام.امسال در کشور امارات به جرم واهی جاسوسی 78 روز در زندان انفرادی همراه با شکنجه وآزار روحی و جسمی بودم.شب تاسوعا تبرئه و آزاد شدم.دلایل تاخیرم در اعلام تبریک ،دوری از ارتباط باجهان خارج در این زندان بود.

بصورت افتخاری  از چند سال پیش با دوستان در کشور عزیزمان از توریستهای دوچرخه سوار با هزینه های شخصی در نام آوری کشورمان تلاش می کنیم.وتا به امروز زیر پوشش هیچ نهادی نیستیم.به امید خدا با حمایتهایتان این گروه را سازماندهی خواهیم کرد.چرا که با زحمات این گروه توانستیم.برتعداد گردشگران خارجی سال به سال بیفزاییم.همچنین در آینده با کمکتان بتوانیم.بر تعداد سفیران دوچرخه سوار کشورمان در کشورهای دیگراضافه نمایم.

بازهم امسال در سازماندهی تعیین محل برای خدمت در آموزش و پرورش کندوان نبودم.تا همچنان در دورترین نقطه به محل زندگی ام خدمت کنم.چراکه محل خدمتم را دوستان انتخاب کردند.تا مثل سالهای گذشته از قدرت مانورم برای تلاش و کوشش در این زمینه با کندی همراه شود.

انشاءا...اگر خدا عمری داد.از نزدیک ملاقتتان خواهم کرد.ودر این زمینه از رهنمودها و راهنمایی هایتان استفاده خواهیم کرد.
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم آذر 1392ساعت 13:4  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
مصاحبه با پرس تی وی
قرار بود این هفته با تلاش و زحمات آقای کجوری از دوستان خوب این شبکه،دوستان از شبکه پرس تی وی برای انجام مصاحبه در میانه مهمان باشند.اما بدلایلی این امکان فراهم نشد.تا شخصا برای حضور و انجام مصاحبه هفته بعدی به تهران تردد کنم.لذا جا دارد از ابراز محبت و تلاش تمامی دست اندرکاران این شبکه تلویزیونی تقدیر و تشکر کنم.
+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم آذر 1392ساعت 13:35  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
حضور در انجمن ادبی میانه

ادبی 1

انجمن ادبی میانه روح تازه ای می گیرد.در زندان انفرادی که در امارات متحده عربی با دوچرخه تابستان 92 به جرم واهی جاسوسی بودم.عهد بسته بودم.اگر زنده ماندم.حتما هر هفته به انجمن خواهم رفت.در اوج درد و عذاب شکنجه شعرهایم را زمزمه می کردم و تمام خاطرات حضور چند ساله را در این انجمن مرور می کردم.و چهره تک به تک عزیزان را مرور می کردم.نیروی حرکت را با محرکهای دیگربرای سفر با دوچرخه رااین عزیزان در من بارور کردند.تا در اوج احساس در جای دیگر دنبال گمشده هایم باشم.دیدار مجدد این هفته روح تازه دیگر در وجودم دمید.تا دوباره دست به قلم شوم.بیشتر شعرهایم حول و محور زندان و تالمات روحی 78 روز عذاب و رنج زندان امارات خواهد بود.

انجمن ادبی میانه هر هفته پنجشنبه از ساعت 16 تا ساعت 18 در سالن ارشاد سابق پذیرای قدوم مبارک شاعران و نویسندگان میانه ای خواهد بود.امیدوارم دوستان با درک شرایط ویژه و پویایی جدید انجمن،حضور به هم رسانند.منتظرتان خواهیم بود.

ادبی 2

ادبی 3

ادبی 4

ادبی 5

ادبی6

ادبی 7

 

ادبی 8

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم آذر 1392ساعت 23:49  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
1
1