- ارسال کننده: حسین قره داغی آچاچیلوئی تاریخ: ۹۳/۰۳/۰۹

با یک سایکل توریست،78 روز در مخوف ترین زندانهای جهان قسمت هشتم

قسمت هشتم

از تاریخ جمعه بیست و چهارم  آبانماه 92  تا تاریخ  سه شنبه دوازدهم آذرماه 92 مطالب نوشته شده بعداز آزادی

مهمانی که 81 روز مرا از روشنایی خورشید محروم کرد

کشورامارات متحده عربی از کشورهای زیبایی است.که در این چند سال به یک کشور جذاب و توریستی تبدیل شده است.تبلیغات فراوان و وجود پتانسیلهای خاص توریست های زیادی را به این کشور مسلمان کشانده است.تا روز های خوبی را با امکانات موجود در این کشور در همه رشته ها فراهم بیاورد.در حالیکه روی بد آن شاید قابل تصور نباشد.

امسال در ادامه برنامه ام،این کشور را انتخاب کردم.تا بدترین خاطره یک دوچرخه سوار و سایکل توریست را رقم بزنم.تا به رکورد هایم تا در جای دیگر و با موضوع دیگر اضافه کنم و خوش باور یک حرکتی باشم که مرگ و زندگی مجدد را برایم تداعی کند.به جرم واهی جاسوسی دستگیر شدم و در مخوف ترین زندان برای اولین بار در عمرم 78 روز از همه چیز محروم باشم.عذاب ها و شکنجه این روزها دست آورد آن باشد.تا آخر عمر 50 درصد از سلامتی خودتاوان بدهم.واولین سایکل توریست نگون بخت جهانی باشم.این رکوردها حاصل این حرکت بود.

- 81 روز محروم از تلؤلو نور خورشید

- 18 شبانه روز محروم از امکانات ساده استراحت و خوابیدن روی کف زندان انفرادی در هوای سرد زندان(سیستم سرمایی زندان)

- عدم ارتباط با جهان خارج و خانواده و سفارت ایران در ابوظبی

- نداشتن هم صحبت در این مدت

-35 روز عذاب و شکنجه مداوم و شبانه روز بدون خواب

- 15 روز بدون خواب

و....

و چند رکورد دیگر که دوستان اماراتی ناخواسته به من کمک کردند.تا با ساده ترین راه و بدترین گزینه به آنها دست پیدا کنم.انشاءالله در فرصت های مناسب در این مورد بیشتر صحبت خواهم کرد.اما عوارض این حرکت سالها از نظر جسمی و روحی مرا رنج خواهد داد.چرا که هنوز از نظر جسمی در شرایط سختی قرار دارم.

تشکر ویژه از وزارت امورخارجه و سفارت ایران در دبی

بعنوان یکی دیگر از پرچمداران جامعه سایکل توریست ایرانی با شعار تلاش و باور یک ایرانی برای صلح جهانی چند سالی است.فعالیت می کنم.در ادامه برنامه ام در تعطیلات تابستان امسال برنامه ویژه ای داشتم.تا به حرکتهایم در تعطیلات تابستان در کنار معلمی ادامه بدهم.اما حادنه بدی اتفاق افتاد بعداز شش روز رکابزنی در امارات شهر ابوظبی یک روز بعداز آخرین مطلبم در امارات به جرم واهی جاسوسی در چهارم شهریور 1392دستگیر شدم.

تحمل بار این اتهام خیلی سنگین بود.تنها مرجعی که می توانست مرا از این گرداب نجات دهد.وزارت امور خارجه ایران بود.که با درایت و آگاهی به نحو احسن بعداز تحمل مرارتها و عذابها مرا آزاد کردند.

جا دارد از تلاشهای عزیزان و شیر مردان وزارت امور خارجه ایران و سفارت ایران در ابوظبی و کنسولگری ایران در دبی تشکر و قدر دانی نمایم.امیدوارم برای آزادی دیگر عزیزان هم وطن در این زندان هم تلاش نمایند.
+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم آبان 1392ساعت 17:5  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 

مابین مرگ و زندگی ،با آزادی در ماه محرم

صبح لباسهای شخصی ام را در یکی از مخوف ترین و با امنیت ترین زندانهای جهان در کشور امارات متحده عربی آوردند.به حمام و دستشویی بردند.تا لباسهای مخصوص زندان را کنار بگذارم.تا نزدیک ظهر در انتظار بودم.هنوز نمی دانستم چه خبری هست.احتمال می دادم 50 درصدیا برای اعدام ویا برای انداختن از روی پل می برند.چون زمزمه اش بود.40 درصدیا اینکه برای زندان عمومی می برند.10درصدیا هم دارم آزاد می شوم.این افکارمرا می رنجاند.تا همچنان در یک عالم ویژه با خدای خود باشم.

بعداز انجام مراحل اداری سوار ماشین مخصوص حمل زندانی کردند. دست بند زدند.چشم بند هم زدند.داخلش خیلی تاریک بود.بعداز 20 دقیقه حدودا ماشین در جایی توقف کرد.این بیست دقیقه برایم خیلی سخت گذشت.هنوز نمی دانستم.کجا می برند.از ماشین پیاده کردند.چشم بندرا باز کردند.احساس کردم.نظریه سومم دارد شکل می گیرد.

با وضعیت جسمی بدی حرکت می کردم.فرصت ندادند.تا کفشهایم را بپوشم.با دمپایی زندانی که لای انگشتی چینی بود.در حرکت بودم.فرودگاه ابوظبی بود.با آن وضعیت مسافرهای شیک که در تردد بودند.با یک نگاه ویژه مرا بر انداز می کردند.

سومین نفر بعداز یک خانواده بودم.که مردش سوار ویلچر بود.ردیف 21 آخر هواپیمانشستم .هنوز شک داشتم.از مسافر جلویی پرسیدم.فارسی بلدید.دیدم.جواب نداد.به انگلیسی گفتم.با تاکید گفت.آره فارسی بلدم.پرسیدم.تهران می رویم.گفت آره به طرف تهران پرواز می کند.خیالم تخت شد.چرا که هنوز نگران بودم.مبادا به طرف سوریه برود.چون در حین... گفته بودند.به سوریه می فرستیم.و...

شب سه شنبه 21/8/92 غروب به تهران رسیدم.اولش فکر می کردم.13 آبان است.اما فهمیدم.در شمارش اشتباه کره ام.

این خاطره در آینده کامل تر خواهد شد
+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم آبان 1392ساعت 18:7  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 

 فوری در زندان امارات در اعتصاب غذایم به من کمک کنید

زندانی شماره 154 چند مدتی است که به اعتصاب غذا دست زده است.یک هفته ای صدای ضجه و ناله او در سالن زندان انفرادی پیچیده می شود.گاها به او سرم می بستند.و با زور به او غذا می دادند.در حالیکه این هم وطن ایرانی نمی داند.این زندان امنیتی است و هیچ سازمان و گروه بین المللی به آن نظارت ندارد.اما شهامتش ستودنی بود.

از تمام هم وطنان انتظار دارم در شبکه های اجتماعی به کمک این هم وطنان بشتابند.چرا که هیچ کس از او خبری ندارد.به زبان ترکی تسلط دارد.و احتمالا اسمش سعید است.

هم وطن دیگر با شماره 150 زندانی دیگر است.اسمش مهدی است.لهجه زبانی اش به تهرانی ها می خورد.ترکی هم خوب صحبت می کرد.

وچند زندانی هم وطن دیگر هم بودند.که یکی را فقط تشخیص دادم.اصفهانی است.دو نفر دیگر را نشناختم.این زندان فوق العاده امنیتی و به صورت انفرادی است.کسی همدیگررا نمی بیند.برای ترددوعذاب و شکنجه از چشم بند استفاده می کنند.
+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم آبان 1392ساعت 18:21  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات
 
نوشمک نمی خواهم
 موقع خداحافظی برای سفر به امارات متحده عربی به عرفان کوچلو گفتم می روم تا برایت نوشمک بخرم.این رفتنم 84 روز طول کشید.چند روز پیش هم برای انجام امور اداری و پیگیری کارم به تهران رفته بودم.باز می پرسیدند.عرفان بابا کجا رفته.با عصبانیت می گفته.رفته نوشمک بخرد.بعداز برگشتن با او شوخی می کردیم.و می گفتیم.بابا بره نوشمک بخره بااعتراض می گفت دیگه نوشمک نمی خواهم.

بعداز آزادی با قطار که به میانه آمدم.عرفان بغلم بود.با اعتراض می گفت بابا رفتی نوشمک بخری چرا دیر آمدی.

+ نوشته شده در  پنجشنبه سی ام آبان 1392ساعت 13:46  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 

قهرمان ملی کشورمان:

۷۸ روز در زندان‌های امارات شکنجه شدم/ باورم نمی‌شود اعدامم نکردند

خبرگزاری تسنیم: بعد از شش روز رکاب‌زنی از شارجه تا ابوظبی، بدون هیچ دلیلی توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدم و به مدت ۷۸ روز در زندان انفرادی همراه با شکنجه زندانی شدم و از من می‌خواستند برای آن‌ها به جاسوسی اعتراف کنم.

به گزارش خبرنگار گروه "رسانه‌های دیگر" خبرگزاری تسنیم، چندی پیش با حسین قره‌داغی، رکاب‌زن ملی و بین‌المللی کشورمان در خصوص هدفش از رکابزنی با دوچرخه و گشت در دور دنیا گفتگویی انجام دادم.. چند ماهی از وی خبر نداشتم تا اینکه چند روز پیش به دفتر روزنامه آمد و از اتفاقی که برای او در کشور امارات متحده عربی رخ داده بود، سخن گفت، آنچه در پی می‌آید گفته‌های قره‌داغی از 78 روز زندانی بودنش در این کشور است که به اتفاق شما آن را می‌خوانیم:

وی ابتدا گفت: کشور امارات متحده عربی از کشورهای زیبایی است. که در این چند سال به یک کشور جذاب و توریستی تبدیل شده است. تبلیغات فراوان و وجود پتانسیل‌های خاص، توریست‌های زیادی را به این کشور مسلمان کشانده است. تا روزهای خوبی را با امکانات موجود در این کشور بگذارنند. در حالی که روی بد آن شاید قابل تصور نباشد.

امسال در ادامه برنامه‌ام. این کشور را انتخاب کردم. تا بدترین خاطره یک دوچرخه سوار و سایکل توریست را رقم بزنم و به رکوردهایم در جای دیگر و با موضوع دیگر اضافه کنم و خوش باور یک حرکتی باشم که مرگ و زندگی مجدد را برایم تداعی کند، به جرم واهی جاسوسی دستگیر شدم و در زندانی مخوف برای اولین بار در عمرم 78 روز از همه چیز محروم شدم. عذاب و شکنجه این روزها دست آورد آن است، تا آخر عمر 50 درصد از سلامتیم را از دست دادم و اولین سایکل توریست نگون بخت جهانی هستم. این رکوردها حاصل این حرکت بود.

از تاریخ 29/5/92 از طریق آژانس سیعون سفر به قصد رکابزنی در کشور امارات متحده عربی جهت اهداف صلح و دوستی از بندرعباس با کشتی وارد آن کشور شدم. بعد از شش روز رکابزنی از شارجه تا ابوظبی، بدون هیچ دلیلی توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدم و به مدت 78 روز در زندان انفرادی همراه با شکنجه زندانی شدم.انتظار من از مسئولین وزارت خارجه این است که با توجه به صدمات روحی و روانی و جسمی که به اینجانب وارد شده موضوع به مقامات اماراتی منعکس و علت بازداشت و شکنجه را اعلام نمایند. ازمن می‌خواستند برای آنها به جاسوسی اعتراف کنم، که با مقاومت اینجانب و اعتصاب غذا مجبور شدند آزادم کنند. در تاریخ 21/8/92 با هواپیمایی الاتحاد امارات با اسکورت ماموران امنیتی به میهن اسلامی (فرودگاه امام خمینی (ره) ) وارد شدم. ضمنا وسایلم را 1- دوچرخه، 2- موبایل، 3- دوربین عکاسی، 4- پول، 5- شناسنامه، 6-کارت ملی، 7-کیف توریستی، 8 دوربین چشمی عودت نمایند.

طی این مدت از نور خورشید، امکانات ساده استراحت، امکان ارتباط با خارج از زندان و خانواده و سفارت ایران در ابوظبی و... محروم بودم و در سلول انفرادی همراه با شکنجه به سر بردم.

قره‌داغی از وجود تعدادی ایرانی در زندان این کشور خبر داد و گفت: طی مدتی که در زندان بودم از وجود چند ایرانی در زندان مطلع شدم که امیدوارم مسئولین وزارت خارجه برای آزادی آنان اقدام نمایند. این رکابزن ملی درباره نحوه آزادی و بازگشتش به ایران چنین گفت: صبح، لباس‌های شخصیم را در یکی از مخوف‌ترین و امنیتی‌‌ترین زندان‌های جهان در کشور امارات متحده عربی آوردند. سپس مرا به حمام بردند تا لباس‌های مخصوص زندان را کنار بگذارم، تا نزدیک ظهر در انتظار بودم هنوز نمی‌دانستم چه خبر است احتمال می‌دادم مرا برای اعدام و یا برای به دریا انداختن روی پل می‌برند. چون زمزمه‌اش بود یا اینکه برای زندان عمومی می‌بردند این افکار مرا رنج داد.

بعد از انجام مراحل اداری سوار ماشین مخصوص حمل زندانی شدم. دست بند وچشم‌بند زدند بعد از 20 دقیقه ماشین در جایی توقف کرد این بیست دقیقه برایم خیلی سخت بود. هنوز نمی‌دانستم کجا می‌برندم از ماشین پیاده‌ام کردند، چشم بند را باز کردند. با وضعیت جسمی بدی حرکت می‌کردم. فرصت ندادند تا کفش‌هایم را بپوشم، با دمپایی زندان در حرکت بودم. فرودگاه ابوظبی بود، مسافرهای شیک که در تردد بودند با نگاه مخصوصی مرا برانداز می‌کردند.

ردیف آخر هواپیما نشستم هنوز شک داشتم از مسافر جلویی پرسیدم فارسی بلدید؟ جواب نداد به انگلیسی گفتم با تاکید گفت. آره فارسی بلدم. پرسیدم تهران می‌رویم؟ گفت آره به طرف تهران پرواز می‌کند. خیالم راحت شد چرا که هنوز نگران بودم مبادا به طرف سوریه برود. چون گفته بودند تو را به سوریه می‌فرستیم و... .

 شب سه‌شنبه 21/8/92 غروب به تهران رسیدم. اولش فکر می‌کردم 13 آبان است. اما فهمیدم در شمارش اشتباه کرده‌ام.

منبع: رسالت
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم : انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

+ نوشته شده در  شنبه نهم آذر 1392ساعت 19:54  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
دمپایی بدست بعداز شکنجه
هفته ششم بود.که در زندان انفرادی در امارت بودم.شب برای شکنجه بردند.زیر پاهایم از تازیانه تاول زده و خون مردگی داشت.تا راه رفتنم را با مشکل مواجه کند.بعداز شکنجه پاهایم بد جوری درد می کرد.چراکه که از سایز 44 در آمده بود.باد کردنش شماره آن را تا 48 بالا برده بود.بنابر این پوشیدن دمپایی لای انگشتی برایم سخت بود.

 

به زور از صندلی مخصوص پایین آمدم.تا زندانبان مرا تا اتاق انفرادی زندان همراهی کند.از پوشیدن دمپایی صرف نظر کردم.آنها را زیر بغلم گرفتم.تا با اوهمراه شوم.اما شکنجه گرفریاد زد.دمپایی را بپوشم.پوشیدن دمپایی و راه رفتن برایم سخت بود.با آنکه درد زیادی داشتم و راه رفتنم سخت بود.اما به راه رفتنم ،تو دلم نیشخند می زدم.تا این خاطره را در بدترین دوران عمرم فراموش نکنم.

+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم آذر 1392ساعت 14:4  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
دوچرخه سوار گمشده در خارج از ایران
بعداز حضوردر سفارت ایران در تاریخ 4/6/92 در امارات متحده عربی در شهر ابوظبی با دوچرخه،قرار شد به باشگاه ایرانیان در دبی بعداز دوروز برسم.تا در صورت امکان دوچرخه سواری مداوم را برای حمله به رکورد گینس بمدت 96 ساعت آماده شوم.اما حادثه شومی در کمینم بود.تا بی خبر مرا بمدت 78 روز ببلعد و روزهای سختی را برایم رقم بزند.بعداز خرید از یک هایبرمارکت و دیدن هتل هیلتون و مسجد خلیفه ابوظبی به طرف دبی در حرکت بودم.تا اینکه در کنار پل شیخ ابوظبی دستگیر شدم.

در این مدت در زندان انفرادی بودم و سفارت ایران ووزارت امور خارجه و خانواده از محل مفقود شدنم خبر نداشتند.امکان ارتباط را هم ندادند.از طرف این عزیزان پیگیری مفقود شدنم،دنبال می شد.اما اطلاع از حادثه بوجود آمده را نداشتند.وزارت امور خارجه به سفارت ایران در امارات شهر ابوظبی ومسقط کشورعمان و بمبی هندوستان نامه زده بود.فقط سفارت ایران درابوظبی روزملاقات را گزارش داده بود.بنابر این در طول 78 روزکسی اززنده بودن و محل زندانی بودنم خبرنداشت.استرس و فشار روحی زیادی در این مدت به خانواده وارد شده بود.نذر و نیاز زیادی کرده بودند.تا خبری از من بگیرند.تا اینکه شب تاسوعا21/8/92بعداز ظهر سه شنبه با پرواز ساعت 15/30 هواپیمایی الاتحادبعدا از تحمل مرارتها و رنج های فراوان مستقیما بدون اطلاع مقامات ایران با هواپیما مرا به تهران فرستادند.

+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم آذر 1392ساعت 14:10  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
 
سایکل توریست انگلیسی مهمان مردم خوب دروازده آذربایجان

بنجامین

بنجامین2

از حادثه شومی که در امارات متحده عربی برایم در حین رکابزنی در تابستان 92 اتفاق افتاده بود.یک هفته از آزادی ام می گذشت.هنوز آثار شکنجه و عذاب در راه رفتنم هویدا بود.فشار روحی 78 روز زندان انفرادی عذابم می داد. اتفاقی بنجامین اسمیت دوچرخه سوار توریست انگلیسی را در میانه دیدم.می خواستم از مهمان نوازی طفره بروم.اما باور و درک شعور سایکل توریستی به من اجازه نداد.

روز جمعه یکم آذرماه بود.با تمام مشکلاتی که داشتم.این افتخار را از او گرفتم با کمال میل پذیرفت.در روزهای بعد که مدرسه می رفتم.برادران شیر مردم رسم مهمان نوازی را بجا آوردند.از نظر مالی هم بیشنر هزینه را در این روز هابه عهده گرفتند.بیشتر جاهای تفریحی و توریستی را با بنجامین چرخیدیم.بازار میانه و امام زاده و شهدای گمنام و... رفتیم.

در مورد زندانی شدنم در امارات هم با او صحبت کردم.با من ابراز همدردی کرد و از این اتفاق خیلی نارحت شد.

 

بنجامین 3

قز قلعه سی (قلعه دختر)

بنجامین4

مسابقه والیبال راننده گان تریلی میانه که بنجامین در غیاب من نظاره گر این بازی بود

بنجامین5

بنجامین6

بنجامین 7

بنجامین8

بنجامین9

بنجامین10

بنجامین11

بنجامین هارمونیاکا(ساز دهنی) را خوب می نواخت.و با نت همراه آن را به صدا در می آورد.سجاد هم استاد فلوت بود.باهم همنوا خوبی بودند.بن با فلوت سجاد کار کرد.اما کار با فلوت سخت تر بود.فقط سجاد می توانست با نواختن آن اشک همه را با سوزش در بیاورد.

بنجامین12

بنجامین13

بنجامین14

بنجامین15

بنجامین 16

مسیر رکابزنی بنجامین در ترکیه

بنجامین 17

امامزاده اسماعیل میانه با بنجامین

بنجامین 18

بنجامین 19

بنجامین 20

فرصت شد.تا بنجامین خبر رکابزنی خودرا در تلویزیون ترکیه ببیند.از دیدنش خیلی خوشحال بود.

بنجامین 21

شام باز مهمان خانواده مهربان و انساندوست آقای پاشایی بودیم.آقای ارسلان پاشایی و پسر گل و مهربانش فرهاد با آن خانه رویایی شان ،خاطره زیبایی را در این چند سال از ایران به سایکل توریستها هدیه داده اند.

بنجامین 22

بنجامین 23

بنجامین 24

بنجامین 25

بنجامین 26

بنجامین 27

بنجامین 28

بنجامین 29

بنجامین 30

بنجامین 31

بنجامین 32

بنجامین 32

بنجامین 33

بنجامین 34

بنجامین 35

بنجامین 37

بنجامین 38

بنجامین 40

حضور در مهمانی عمو ایرج زمانی در آچاچی هم جالب بود.عمو ایرج یک زمانی راننده ماشین ترانزیت بود.می دانست چطوری مهمان نوازی کند.

بنجامین 41

بنجامین42

هتل کاج،که فرصت نشد تا دوست گلمان آقای عزت محمدی را ببنیم.چراکه او هم در این راه مهمان نوازی می کند.

بنجامین 43

در این چند روز هوشنگ برادر خوبم و مهربانم سنگ تمام می گذاشت.تا به بنجامین خوش بگذرد.عمو ایرج محمدی هم با او یک دوست کامل برای بن بودند.بازی شطرنجشان زیبا بود.برادرم و عمو ایرج در شطرنج خیلی سرعتی بازی می کنند.اما بنجامین در بازی با آنها عقب می ماند و از سرعت بالای این دو دوست تعجب می کرد.

بنجامین 44بنجامین با عرفان خیلی صمیمی شده بود.به او انگلیسی یاد می داد.عرفان کوچلو در یادگیری زبان در این یکسال خیلی پیشرفت کرده بود.و چند کلمه انگلیسی را یاد داشت.تا با تلفظ آنها بنجامین را بیشتر به یاد دهی ترغیب کند.

بنجامین45

عرفان دوست داشت.تا با ساز دهنی بنجامین بنوازد.ما مخالف این کارش بودیم.اما بنجامین اشاره می کرد.تا عرفان سازش را بنوازد.

بنجامین46

بنجامین47

 

+ نوشته شده در  دوشنبه یازدهم آذر 1392ساعت 16:24  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 

آقایی رضایی مدیر کل آموزش و پرورش استان آذربایجان شرقی به آرشیو زمان پیوست

درکشور امارات متحده عربی، زندان انفرادی زیر شکنجه بودم.شکنجه گر دلایل جابجایی ام را در این شش سال بازجویی می کرد.گویا برایشان جای سوال بود.یک نفر در عرض شش سال نه محل را برای خدمت انتخاب می کند.برای هر جوابی چند تازیانه می خوردم.در دلم می بایست برای این عزیز که باعث این تظلم شده بود.نفرین می کردم.اما گذشت زمان به من یاد داده بود.تا با آموزه های خانوادگی حتی برای دشمنانم هم دعا کنم.

برای توضیح جابجایی محل خدمت در آموزش و پرورش مجبور شدم.یک هفته فقط برای این پیامدروی صندلی مخصوص شکنجه بنشینم.و برای اماراتی هاتوضیح بدهم.
+ نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم آذر 1392ساعت 17:48  توسط حسین قره داغی  |  آرشیو نظرات 
 
مدرکم برای ورود به امارات متحده عربی با دوچرخه قانونی و کامل بود.
 
مدارکم برای ورود به امارات متحده عربی با دوچرخه قانونی وکامل بود و هیچ نقصی نداشت.ویزای 14 روزه داشتم.در صورت ادامه برنامه ام برای رکورد گینس در شهر دبی برای جبران کمی زمان قرار بود.تلفنی با دفتر سیحون 14 روز دیگر تمدید شود.لذا از این لحاظ مشکل نداشتم.تا بابت آن زندانی شوم.

در تاریخ 92/5/28 از مرز دریایی شهید باهنر سوار کشتی شدم و مهرش روی پاسپوتم جا خوش کرده است.ودر 92/5/29 برابر با 20 اگوست 2013 وارد بندرشارجه(مینا خالد) با کشتی وارد کشور امارات متحده عربی شدم.که مهر ورود آن روی پاسپورتم خورده است.

در تاریخ چهارم شهریورماه 92 ساعت 11/30 در سفارت ایران حضور پیدا کردم.تا برای ویزای عمان اقدام نمایم.سفارت این قدرت را داشت تا این مشکل را حل کند.چرا که در ایران با برنامه ام برای ساعت و تاریخ ورود به کشور عمان هماهنگی پیدا نمی کرد.اما این کار را نکردند.قرار شد دو روز دیگر به باشگاه ایرانیان برسم.تا رکورد گینس را دنبال کنم.اما هر گز به این باشگاه نرسیدم.درست ساعاتی بعداز خروج از سفارت ایران در کنار پل شیخ ابوظبی دستگیر شدم.

اول ایدی ام (ویزا) را نیروهای امنیتی خواستند.بعد پاسپورتم را گرفتند.مشکلی نداشتم.اما به زور سوار ماشین مخصوص کردند.تا به زندانی ببرند.که در عمرم برای اولین بار با مقوله حبس مواجه شوم.پذیرایی 78 روز حاصل این پیامد بود.عکسهایم را بررسی کردند.مشکلی وجود نداشت.چراکه بیشتر از مکانهای عمومی و توریستی عکس گرفته بودم.آنهم بیشتر از حاضرین برای عکس گرفتن اجازه می گرفتم.

اتهام جاسوسی را پیش کشیدند.گریز از این اتهام کارساده ای نبود.باید از خودم دفاع می کردم.اما این اتهام راه فرار نداشت.باید تا آخرین نایم مقاومت می کردم.چراکه در این چند سال ثابت کرده بودم.با شعار زیبایی صلح جهانی چند سالی است.رکاب می زنم.تمام مدارکم موجود بود.چون فرهنگی بودم.فقط تابستان فرصت اینکار را داشتم.سال گذشته هم شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها  و سایتهای خبری  کشور آذربایجان و ترکیه در تابستان 91 از من با نام سفیر صلح جهانی با دوچرخه خبر تهیه و پخش کرده بودند.

اتهام سنگینی بود.هر چه دلیل و دفاع می کردم.بر شدت شکنجه و عذاب می افزودند.تا عملا مرگ را در چند قدمی خود ببینیم.عذابهای روحی و روانی وجسمی زیادی به من وارد کرده بودند.در آخرین روزها دیگر قدرت راه رفتن و ایستادن را نداشتم.بدنم بدجوری تحلیل رفته بود.سردرد مداوم شدیدی داشتم.دل پیچه عذابم می داد.قرص و مسکن می دادند.اما خوابم نمی آمد.هذیان می گفتم.

تا اینکه یک روز لباسهایم را دادند.تا عوض کنم و خودرا برای یک تغییر آماده کنم.در این مدت با خانواده و جهان خارج و سفارت ایران ارتباط نداشتم.در بی خبری مطلق بودم.تا اینکه با اسکورت سوار هواپیما کردند.تا مهر خروج پاسپورتم در این کشوربتاریخ  دوازدهم نوامبر 2013 از طریق هواپیمای الاتحاد بخورد.و در فرودگاه امام خمینی ره تهران مهر ورود به ایران 92/8/21 روز سه شنبه خود نمایی کند.

از آزادی ام نه سفارت ایران و نه وزارت امور خارجه خبر داشت.اتنخاب روز تعطیل از شگرد اماراتی ها بود.تا رسانه ای نشود.چرا که روز تاسوعا و عاشورا و جمعه عملا همه جا تعطیل بود.تا بعداز یک هفته که به وزارت امور خارجه در تهران مراجعه کردم.اطلاع پیدا کردم.اصلا دقیقا از زندانی بودنم خبر نداشتند.فقط می دانستند.از من خبری نیست.حتی برای دریافت اطلاع باسفارت ایران در ابوظبی و مسقط و بمبئی مکاتبه کرده بودند.

 

مدارک

این عکس جلد بلیط بود که در تهران گرفتم

مدارک2

بلیط هواپیما را به من ندادند.این کارت سوار شدن به هواپیما بود.که نام و نام خانوادگی روز پرواز و تاریخ و شماره پرواز و ساعت آنرا نشان می دهد.

مدارک 3

  تصویر درج مهر ورود و خروج به کشور امارات در پاسپورتم

مدارک 4

تصویر ویزای 14 روزه کشور امارات متحده عربی که از دفتر سیحون در تهران گرفته بودم.

مدارک 5

تصویر شهر دبی کشور امارات متحده عربی که از کتابچه داخل هواپیما در تهران گرفته ام.