- ارسال کننده: حسین قره داغی آچاچیلوئی تاریخ: ۹۳/۰۳/۰۸

بالاخره خاطراتم تمام شد

با آن که از مدت آزادشدنم از زندان امارات تقریبا شش ماه می گذرد.اما خیلی افسرده و غمگین هستم.حرکات آدمهارا در اطرافم مثل یک خواب می بینم.حتی برای حرکت تابستان در برنامه جدید را با شک و دو دلی نگاه می کنم.مهربانی دوستی باعث شد.خاطرات شکنجه شدنم را در 78 روز در کشور امارات متحده عربی را به جرم واهی جاسوسی را بعنوان یک معلم و سایکل توریست ایرانی  زودتر بنویسم.هر چند بدلیل مختصر گویی و پرهیز از اطاله کلام در دنیای مجازی ،بیشتر به جزئیات اشاره نکردم.حتی فرصت ویرستاری و تصحیح را نکردم.تا آنچیزی را که بخواهم نباشد.اگر خدا عمری داد و زنده ماندم.شاید یک روزی با کمک دوستان یک دستی دوباره به این نوشته کشیدیم.

در نوشتن خاطره با مشکلات زیادی در گیر بودم.بخصوص یک استرس خاص در بیان روزهای شکنجه داشتم.تلاشم بود.زودتر از این شرایط خارج شوم.گاها هم عرفان کوچلو با شیطنتش تمرکز فکر را از من دور می کرد.اما تقریبا به عهدی که بسته بودم.عمل کردم.

نیک می دانم در این شرایط هیچوقت به حقم نخواهم رسید و چه بسا با بیان این خاطرات یک قدم به مرگ نزدیک تر شدم.اما شرافت و وجدان و ایمان قلبی ام برای همیشه راحت خواهد بود.چراکه سردادن شعاری با این امکانات بازی با دم شیری است.که آبستن محدودیتهای ویژه را بدنبال خواهد داشت.اما عملی است.که جسارت و شهامت مردی را هر گز از یاد نخواهد برد.

1
2
1 2