- ارسال کننده: حسین قره داغی آچاچیلوئی تاریخ: ۹۲/۱۲/۱۱

سفری پرخطر تابستان 92

چند سالی است.که دارم تلاش میکنم.تا بعنوان یک معلم ایرانی در تعطیلات تابستانهانمادی ازحرکت وتلاش انسانی باشم و دراین راه همه را به تحرک و پویایی ترغیب کنم.تا شادابی و طراوت را به جوانان ایران زمین منتقل کنم.از زمان استارتم می دانستم راه خیلی دشواری خواهم داشت.اما دور زدن موانع و مشکلات در این عالم یک شیرینی خاصی دارد .که در بهای زندگی معامله شیرینی است.آرام ساختن ضمیر درون در این مسیر خود یک جسارت انسانی است.که در ظرف همه نمی گنجد.

در این مدت منتظر کسی نبودم.تا شرایط سفر را برایم فراهم کند.بلکه خودم را بیشتر تحمیل کرده بودم.تا در میان کوتاهی مسئولین رسوخ کنم.وسستی و کوتاهی شان را نمایان کنم.که در برنامه ریزی این استعداد ها مدیریت درست و حسابی ندارند.چه بسا مقاومت هم در برابر آنها ممکن بود.مستعد هر وصله ناجوری باشد،که شد.

در  همه این سفر ها و رکوردها،سلیقه های خاصی بود.که می بایست به یک گروهی برچسب می خوردم.در حالیکه عقیده داشتم.باید امکان چنین حرکتی را برای همه جوانان فراهم نمود.اگر قرار است پویایی و نشاط همه گیر شود.باید این زمینه را برای همه فراهم نمود.

برای سفر تابستانم مثل سفرهای قبلی ام تلاش کردم.نیک می دانستم.کسی در کنارم نخواهد بود.به جاهایی که لازم بود.مراجعه کردم.اما خبری نشد.در حالیکه هنوز بعداز گذشت 7 سال  به حق مسلم خود در انتخاب محل خدمت در آموزش و پرورش  در استان آذربایجانشرقی نرسیده ام.تا همچنان توصیه کنم.مارا به خیر شما امیدی نیست شر مرسانید.

قبل از سفر تابستانم در سال 92 طوری برنامه ریزی کرده بودم.تا بی خبر به سفرم ادامه بدهم.اما اسرار یکی از دوستان میانه ای باعث شد.در خبرها ذکر شود.هرچند از عواقب آن می ترسیدم.تا گذشت زمان روی بد آن را نشان دهد.

در رکابزنی سال 91 هم شایعات خیلی خطرناکی رسوخ کرده بود.که شنیدن آن برایم خیلی خطرناک بود.در این سفرهم چنین شایعاتی بود.تا اراده یک انسان جسور را زیر سوال ببرد.هرچند تلاش داشتم آن را منحرف کنم.اما ابزار لازم را نداشتم.تا با دیده شک به بعضی نگاههای کج اندیش در میانه ایمان داشته باشم.و این عقوبت را حاصل برنامه ها و نگاههای بد آنها حساب کنم.تا در گذشت زمان یک روز بی تعارف به همه رویدادهای سفرهایم نگاه کنم.

 

 

1
1