متن معرفی و نقد کتاب مشاهیر میانه-رحيم نيكبخت
این مطلب بنا به درخواست آقای رحيم نيكبخت و در پاسخ به مطلب «نقد مغرضانه کتاب مشاهیر و مفاخر میانه» در این وب سایت درج می شود.
بسمه تعالي
نقد و بررسي كتاب: مشاهر و مفاخر ميانه
رحيم نيكبخت*
مشاهير و مفاخر ميانه، محمّدصادق نائيني، تهران، انتشارات پنيار، 1388، شمارگان 5000 نسخه، قيمت 4000 تومان، 270 صفحه
آذربايجان در شكلگيري هويت ايران و هويت ايراني مهمترين نقش را ايفا كرده است. به گواهي منابع تاريخي چه قبل و چه بعد از اسلام و چه ايران معاصر در وجوه مختلف هويت ايراني نقش و تأثير سرنوشتساري ايفا كرده است. رسميت تشيع را ميتوان مهمترين رخداد ايران بعد از ورود اسلام دانست كه سرنوشت كنوني پرافتخار ايران را رقم زد. بر همين اساس جاي جاي آذربايجان، شهرها و قصبات آن هر يك سهمي درخشان در هويت ايراني داشته و دارند.
ميانه از جمله مناطق مهم آذربايجان است كه ميانه ی راههاي مواصلاتي و استراتژيك در مركز آذربايجان واقع گرديده است. خوشبختانه پيرامون اين خطه گُهرخيز ايراني محققان و پژوهشگران پرتواني با آثار ارزشمند خود وجوه مختلف تاريخ و فرهنگ و هويت ايراني اسلامي آن را كاويدهاند. از جمله آثاري كه در سال جاري روانه بازار نشر گرديد به قلم يكي از جوانان پرشور و علاقمند فرهنگ و تمدن ايراني اسلامي آذربايجان به نام مهندس محمّدصادق نائيني، تحت عنوان مشاهير و مفاخر ميانه است. خدمت ارزشمند جناب آقاي نائيني در بازشناسي هويت ملي (ايراني اسلامي) ميانه و نقش و جايگاه اين منطقه استراتژيك شايسته تقدير و تشكر است. زحمات طاقتفرساي مؤلف در گردآوري و تدوين اين اثر ارزشمند براي اهل تحقيق و پژوهش پوشيده نيست اميد است مؤلف محترم با توجه به برخي نكات كه بعد از معرفي اجمالي اثر اشاره خواهد گرديد نواقص را مرتفع و گام بلندي در خدمت خود به فرهنگ و هويت ايراني و شيعی آذربايجان ارايه نمايد.
كتاب مشاهير ميانه از يازده بخش فراهم آمده است بعد از بخش مقدماتي كه آشنايي اجمالي با ميانه است؛ بخش اول به دانشمندان قديم ميانه؛ بخش دوم به ناسخان، منشيان و مصححان و شارحان؛ بخش سوم به شاعران و سخنوران؛ بخش چهارم به عالمان حوزوي؛ بخش پنجم به مشاهير دانشگاهي و هنري معاصر؛ بخش ششم به سياستمداران و دولتمردان، بخش بعدي به معرف تكنگاران ميانه و بخش هشتم مدالآوران ورزشي علمي و هنري و بخش نهم اسامي شهداي ميانه و بخش دهم به مشاهير مردمي و بخش پاياني به خاندانهاي قديمي اختصاص يافته است.
منابع و مأخذ و ضمايم تحقيقاتي و فهرست اعلام پايانبخش كتاب است. محقق محترم با مراجعه به منابع و مأخذ و كتابهاي بسياري و كتابخانههاي معتبر توانسته مجموعهاي جالب از شرححال بزرگان ايرانزمين ميانهاي را گردآوري نمايد. عليرغم اهميت كتاب برخي نقايص در اين اثر ارزشمند به چشم ميآيد كه به آن ميپردازيم.
از آنجايي كه مؤلف محترم فارغالتحصيل كارشناسي ارشد مهندسي مكانيك از دانشگاه صنعتي اصفهان بود و ويراستار كتاب هم همسر محترمشان هم مهندس ميباشند، به طور طبيعي لغزشهايي به لحاظ روش تحقيق، نحوه ارجاع در پاورقيها ... مشاهده ميشود انتظار ميرفت قبل از شروع به تحقيق و نگارش به كتابهاي روش تحقيق مراجعهاي ميشد.
مؤلف محترم در صفحات 35 و 36 از 22 منبع مطالبي راجع به ميانه آورده است بدون آنكه مشخصات و كتابشناسي و صفحه آنها را روشن نمايد.
ارجاعهاي كتاب هم از شيوه يكساني برخوردار نيست. شيوه متداول آن است كه در اولين مورد نام و نامخانوادگي مؤلف، نام كتاب، محل چاپ، ناشر و سال نشر قيد شود و در موارد بعدي، نام مؤلف با پيشين و يا همان اگر بلافاصله باشد به منبع ارجاع داده شود.
- در صفحه 45. ارجاع 2. مؤلف از عدم پيدا كردن يادداشت خود صحبت ميكند و به يادداشت گمكرده خود ارجاع ميدهد.
- همان صفحه. ارجاع 3. مطالب قيدشده از دايرﺓالمعارف بزرگ اسلامي است در حالي كه ارجاع آن به الانساب چاپ حيدرآباد در سال 1966 است.
- صفحه 49. ارجاع 24. مؤلف محترم نام پاياننامه آقاي حسن ابراهيمي نائيني و صفحات مورد استفاده خود را قيد نكردهاند. ميزان استفادهي مؤلف از پاياننامه فوقالذكر مبهم است.
- صفحه 53. ارجاع 33. به تصريح مؤلف محترم مطالب برگرفته از صفحات 26 تا 32 كتاب كاغذكنان در گذرگاه تاريخ است؟
- صفحه 54. ارجاع 34. صفحه ندارد. نام كتاب و ارجاع مجعول به نظر ميرسد.ونام چنين مأخذي در فهرست منابع و مأخذ نيامده است. مؤلف محترم روشن نميسازد چگونه استفاده نموده است.
- در صفحات بعد هم متأسفانه چنين اشكالاتي به چشم ميخورد از آن جمله صفحه 56 ارجاع 37 كه نوشتهاند «متأسفانه در فيشبرداري فراموش كردهام مرجع مربوطه را يادداشت كنم» و يا در ارجاع بعد 38. «مكتبه يعسوب» آمده است نام كتاب است؟يا ناشر است؟ معلوم نيست و در صفحه 63 ارجاع 47 مينويسد مكتبه الحديث؛ مكتبه يعسوبالدين و بنيادالحكمه؟
- صفحه 66 ارجاع 50 مؤلف محترم مشخصات نسخه خطي و محل نگهداري آن را فراموش كردهاند.
- شمارهگذاري ارجاعهاي كتاب هم روال يكساني ندارد در هر بخش به يك ترتيب است شيوهاي كه مؤلف محترم در ارجاع پاورقيها انتخاب و نام مؤلف را حذف نمودهاند تطبيق منابع در فهرست منابع و مأخذ را بسيار دشوار نموده است كه از نقايص ديگر كتاب است.
- صفحه 68، ارجاع 51 مؤلف محترم شماره صفحه های مورد استفاده خود را قيد نفرمودهاند .
- صفحه 74، ارجاع 1، مؤلف از كتابي با عنوان «سخنوران فارسيسراي قفقاز» نام بردهاند چنين كتابي وجود خارجي ندارد. مؤلف محترم در فهرست منابع صفحه 238، شماره 38 نيز اين اشتباه را تكرار فرمودهاند. مرحوم عزيز دولتآبادي كتابي به اين نام ندارند، در اين موضوع کتاب دارند ولی با اين نام نيست. ضمناً صفحه كتابي كه وجود خارجي ندارد هم قيد نشده است.
- در صفحه 92 خط 10 نوشتهاند: «نوشتهاي از ميرزا محمّدباقر نزد استادم دكتر صديق هست كه خود، در سال 1315 قمري آن را تحرير كرده است» استاد مؤلف در سالِ 1315 قمري تحرير كرده است؟ يا ميرزا محمّدباقر.
- مؤلف محترم در صفحه 93 در اقدامي قابل تأمل لهجه اشعار ملامحمّدباقر خلخالي كه به تركي خلخالي سروده شده است را به تركي باكويي تغيير دادهاند،که به لحاظ علمی قابل نقد است. ضمن اینکه تحریف فرهنگ و هویت منطقه به حساب می آید .
- مؤلف محترم در شرححال مُلامحمّدباقر از آخرين تصحيح و چاپ ثعلبيه كه معتبرترين آنها هم هست و توسط محقق و پژوهشگر توانا ی کاغذ کنانی آقاي اكبر پرندي منتشر گرديده نه استفاده نموده و نه به آن اشارهاي داشتهاند. چاپ اخير ثعلبيه بر اساس نسخه خطي فرزند شاعر منتشر گرديده است.
- صفحه 95 مؤلف در شرححال ميرزا عبدالعلي كاغذكناني هيچ ارجاعي ندارد و معلوم نيست شرححال وي از چه مأخذي نگارش يافته است ضمن آنكه محل نگهداري و مشخصات نسخه خطي سفرنامه وي را هم روشن نيست.
- صفحه 99. شرححال سطوتالممالك هم چنين مشكلي دارد و مأخذ آن روشن نيست. متأسفانه ادامه شعر مُهم وي هم نيامده است. صفحه 101
- در شرححال ميرزا سيفعلي بهمني در صفحه 104 محل نگهداري دستنويس مراثي شاعر مشخص نشده است. نزد مؤلف است يا خانواده شاعر؟ يا کدام کتاب خانه؟.
- محل نگهداري و مشخصات دستنوشتههاي شيخ حسن مدحت صفحه 108 هم روشن نيست.
- تصوير شيخ حسن مدحت در صفحه 108 با كراوات است؟
- مؤلف محترم به صرف اشارهي استاد خود به زادگاه حبيب ساحر كه روستاي تَرك بوده وي را ميانهاي محسوب كرده و شرححال نسبتاً مفصلي از وي نوشته است. در حالی که تعداد قابل توجهی از ميانه ای هاي ديگر فراموش شده است. باتوجه به شخصيت غیر مذهبی ساحر كه سرانجام هم خودكشي كرد تعريف و تمجيد مبالغهآميز از وي شايسته نيست. طرح عنواني چون «پدر شعر نوي ايران» براي شاعري چون ساحر نيازمند تأييد از سوي اُدبا و شعراي مطرح ايرانزمين است. مؤلف محترم نميتواند نگرش و علاقه شخصي خود را به جامعه ادبي ايران تعميم دهد. مؤلف محترم در صفحه 112 نگاشتهاند:
«حبيب ساحر كه علاوه بر زبان تركي، حق بزرگي بر تكامل شعر نوين فارسي دارد، از شاعراني كه زبان مادري را فراموش كرده و تنها به زبان دولتي ميسرايند انتقاد ميكند.»
آنچه در فوق آمد با مجموعهاي كه مؤلف محترم خود گردآوري كرده است در تناقض آشكار است زيرا قسمت عمده آثار شعرا و ادباي ميانهاي قبل از دوره پهلوي به فارسي يعنی زبان ملي و همگاني ايرانيان است. آيا می شود نتيجه گرفت چون شعرای قبل از دوره رضاشاه که به ترکی شعر نسروده اند به زبان دولتی سروده و زبان مادری را فراموش کرده اند؟
- صفحه 118. شرححال واثق، ارجاع ندارد.
- مؤلف محترم شرححال شاعر معروف و ملي قادر طهماسبي (فريد) را بسيار مختصر و ناقص آوردهاند. كساني كه با شعر و ادب دفاع مقدس ايرانزمين سروكار دارند مستحضر هستند، شهرت و معروفيت اين شاعر شهير به مراتب بيشتر از شاعرغيرمذهبی حبيب ساحر ميباشد شايسته بود شرححال اين شاعر عاشورايي والامقام ميانهاي مفصلتر ميآمد لا اقل در تعداد صفحات شرح حال ساحر.....
بخش چهارم كه اختصاص به شرححال عالمان حوزوي دارد كاستيهايي دارد از آن جمله قسمت عمده مطالب خلاصهشده از كتاب «سيماي ميانه خطه ولايت» است شرححال برخي از علما و مراجع نيامده است چون آيتالله سيد سجاد حُجحي و... در حالي كه علما و مراجع ديني نقش مهمي در دفاع از مرزهاي ارضي و ارزشي ايران اسلامي داشتهاند. علماي مبارز ميانه نقش مهم و تعيينكنندهاي عليه مزدوران ارتش سرخ در ميانه ايفا كردند و بعد از اضمحلال آنها عليه بهائيت به پاخواستند در جريان نهضت اسلامي هم در قم و ميانه حضور فعال و چشمگيري داشتند. كملطفي مؤلف شامل حال علما و مراجع ديني ميانه گرديده است. مثلاً شرححال عالم مجاهد شيخ هادي نيري كه مبارزات پردامنهاي عليه حزب توده و عوامل ارتش سرخ و بهائيت داشت در صفحه 129، فقط 5 خط است.
- در صفحات 126، 136، 137، 140. از كتاب تربت پاكان هم استفاده شده است در حالي كه شماره صفحهاي قيد نشده است.
- صفحه 135. ارجاع 125. عنوان منبع «دايرﺓالمعارف جامع اسلامي» آمده است چنين كتابي وجود خارجي ندارد آيا همان دايرﺓالمعارف بزرگ اسلامي است، كه در فهرست منابع آمده است؟
- صفحه 135. ارجاع 127. جلد و صفحه كتاب معلوم نيست.
- مؤلف محترم در بخش پنجم كه به مشاهير دانشگاهي و هنري معاصر پرداخته دومين شرححال اين قسمت به «استاد آشيق بولود» اختصاص يافته و توضيحي در پاورقي نوشتهاند و كلمه عاشق را تركي (آشيق) قلمداد كردهاند. در اين مورد پيشينهاي وجود دارد كه ذكر آن ضروري است: بعد از جدايي 17 شهر ايراني قفقاز از ايران نتيجه دو رشته جنگ تحميلي و قرارداد ننگين روسيه عليه ايران بخشي از مأموران سياسي وزارت خارجه روسيه تزاري از آن جمله آخوندزاده براي سست كردن باورهاي مذهبي مردم اين سامان و جدايي افكندن بين ايشان و مام ميهن و هموار كردن سلطه روسها دليل اصلي عقبافتادگي مسلمانان را دين اسلام و زبان عربي مطرح كردند و به اسم مبارزه با خرافات به مخالفت با مباني مذهبي و اسلامي پرداختند. تغيير الفباي اسلامي که به شبه روشنفکران ايرانی هم به ارث رسيد تلاشهای فراماسون های رضاخانی هم با همين سياست اسلام ستيزی مطرح گرديد. اين شبهروشنفكران كه براي تحكيم پايههاي تزارها اسلام و تشيع را مانع اصلي ميديدند فعاليتهاي گستردهاي آغاز كردند هواداران اين جريان كه در دهههاي قبل از انقلاب براي ايجاد هويتي دروغين بر اساس زبان گفتاري مردم آذربايجان تلاش كردند مظاهر اسلامي فرهنگ تمدن اسلامي آذربايجان را تغيير دهند برای هر چيزی ريشه ای اسلامی و به گمان خام خود ترکی می ساختند از آن جمله لفظ عاشق بود كه به خوانندگان و نوازندگان مردمي اطلاق ميشود. ايشان براي نشان دادن هويت غير اسلامي از مصدري بياساس عاشق را آشيق تغيير داده و آن را از ريشه آشماق قلمداد كردهاند. غافل از اينكه بسياري از اين عاشقهاي مردمي عاشق خدا و معبود و اهل بيت(ع) بودند و ميان مردم به «حق عاشيقي» عاشق حق شناخته ميشدند و سرودههاي ايشان در وصف عاشقان حقيقي و گاه مجازي و دلدادگان و مهمتر از همه صفات و ذات خداوند متعال بوده است. به نظر ميرسد مؤلف محترم در اين مورد تحت تأثير شديد القائات برخی عوامل روس زده ای قرار داشته كه از هواداران انديشه آخوندزاده بوده در اين رابطه با تأييد مقامات رژيم منحوس پهلوی كتابي نيز منتشر كرده است. در مورد انديشههاي آخوندزاده كتاب ديگري در دسترس است كه به فريدون آدميت معروف تعلق دارد.
متأسفانه در بخش ششم هم نقايصي به چشم ميخورد كه توجه مضاعف مؤلف را ميطلبد از آن جمله صفحه 179. ارجاع 1. خاطرات ممتحنالدوله، چاپ سنگي... بدون ذكر صفحه. در حالي كه اين كتاب توسط آقاي ايرج افشار چاپ شده است. چاپ سنگي نيست.
- شرححال مشاورالممالك صفحه 181 و عبدالفتاحخان گرمرودي صفحه 184 هيچ ارجاع ندارد و معلوم نيست مؤلف شرححال آنها را از چه مأخذي برداشته است. بخش نهم كه به معرفي شهداي ميانه اختصاص يافته است فهرست شهدا بدون هيچ توضيحي است: محل شهادت، مسؤوليت، زادگاه و تصوير شهدا. شايسته بود بخشی به شهداي دبيرستان زينبيه ميانه اختصاص مييافت و سردران و شهداي سرشناس ميانه هم معرفي ميگرديدند. از سوي ديگر تعدادي از شهداي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس تهران ميانهاي هستند كه شايسته بود مؤلف نام و مشخصات آنها را استخراج ميكرد. هر چند به نظر ميبايست براي شهداي ميانه با استفاده از آرشيو لشكر سرافراز عاشورا كتاب مفصل و مستقلي چاپ گردد تا حق مطلب ادا شود.
جا دارد از يكي از شهداي سرافراز تاريخ انقلاب اسلامي ياد كنيم. در روز 17 شهريور در ميدان ژاله سربازوظيفه گلوجه به جاي آنكه به مردم آتش بگشايد به فرمانده خود آتش گشود و اولين حماسه ارتشيان در برابر رژيم پهلوي را آفريد. بلافاصله اين سرباز رشيد توسط گارديها به شهادت رسيد. مادرش در چهلم شهداي ميدان ژاله بر بالاي بشكهاي رفت و از حماسه فرزند خود حماسهاي سرود و گفت شيرم حلالت كه به جاي مردم دشمن مردم را كشتي (ر ك به: پور يزدانپرست، همگام با مردم در انقلاب اسلامي، ج 1، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384.)
در فهرست منابع هم اشتباهات و افتادگيهاي فراواني وجود دارد از جمله شماره 38 كه نام كتاب اشتباه است و مؤلف اصل كتاب را نديده است؛ شماره 54 نام مؤلف كتاب اشتباه است؛ شماره 56 مشخصات كتابشناسي ندارد. همچنين شماره 65؛ تاريخ چاپ منبع شماره 83، 2537 است؛ شماره 93 نام كتاب و نام مؤلف هر دو اشتباه است و نام كوششگر- ايرج افشار- عمداً افتاده است. همچنين شماره 99. «تاريخ و جغرافياي دارالسلطنه تبريز» درست است. و كتاب خاطرات ممتحنالدوله شقاقي در فهرست منابع نيامده است
علاوه بر موارد فوق كتاب اشكالات ديگر دارد كه از آن جمله:
1- بسياري از تصاوير نسخههاي خطي تار و كوچك است عليرغم زحمتي كه مؤلف در تهيه تصاوير اين نسخهها كشيدهاند متأسفانه تار بودن آنها زحمات مؤلف را تحتالشعاع قرار ميدهد.
2- مؤلف محترم از برخي منابع هم استفاده نكرده است كه مطالبي پيرامون رجال و مشاهير ميانه دارد از آن جمله:
- سفينه تبريز، محمّد بن مسعود تبريزي از قرن هشتم هجري قمري
- وقفنامه ربع رشيدي
- صفوه الصفا ابن بزاز اردبيلي
- رجال آذربايجان در عصر مشروطيت مهدي مُجتهدي
- خاطرات آذربايجان مجتهدي تبريزي
- ما و بيگانگان دكتر جهانشاهلو و.....
3- برخي از شُعرا و بزرگان و مشاهير ميانهاي از قلم مؤلف محترم افتادهاند فيالبداهه ميتوان به افراد زير اشاره كنيم:
- مرحوم قدرالله نادري شاعر مرثيهسرايي كه ساكن تهران بودند و آثار متعددي منتشر نموده است. و در كتابخانه شخصي اينجانب از آثار ايشان موجود است.
- انتخابالسلطان انصاري و احمد آقاياري كه توسط عوامل اتحاد جماهير شوروي و به فرماندهي غلاميحيي مأمور امنيتي شوروي در تاريخ 26 آبان 1324 در مقابل بخشداري ميانه اعدام شدند.
- مهدي نثار (امير انصاري) و جعفر و سعيد انصاري كه از مؤسسان جمعيت خيريه در سال 1323 و 1324 بودند اين انجمن در مقابل فعاليتهاي حزب توده و عوامل مزدور ارتش سرخ ايستادگي ميكردند. علماي مبارز ميانه چون آيتالله نيّري هم با اين انجمن همكاري و سمت رهبري داشتند.
- عبدالله انصاري، ارشدالممالك رنجبر وكيلي كه به دستور غلاميحيي به قتل رسيدند. مسعود نظام علوي هم از ديگر كساني است كه به دست غلاميحيي به قتل رسيده است. سالار ظفر شقاقي و فرزند جوانش.
- دكتر رحيم شهرتيفر از مسؤولين سياسي آذربايجان شرقي، پژوهشگر و محقق نامي
- سجاد راعي گلوجه از محققان و پژوهشران سرشناس تاريخ معاصر و انقلاب اسلامي مؤلف كتابهاي متعدد.
4- به نظر ميرسد نسبت دادن قطعي شخصيتهايي به يك منطقه خاص درست نباشد مثلاً كاغذكنانيها را ميانهاي حساب كنيم يا شقاقيها و گرمروديها به ويژه در مورد شقاقيها كه تحقيق مفصلي در مورد آنها انجام دادهام بعد از تخته قاپو توسط فتحعليشاه و سركوب صادقخان شقاقي، سراب، گرمرود محل استقرار و خاننشين ايشان بوده است رجال معاريف اين خطه مشترك بوده هم ميتوانند سرابي تلقي شوند هم گرمرودي و هم ميانجي. شقاقيها اصالتاً شيعه كرد هستند و در دورهي صفويه جزو قزلباش بوده در مجاورت شاهسونها مستحيل و زبان گفتاري آنها تركي آذري گرديده است.
5- در مورد طرح روي جلد هم به نظر ميرسد گنجانده شدن شاعري غیر مذهبی كه سرانجام خودكشي كرد در كنار تصوير يك آيتالله و عالم رباني صحيح نباشد ضمناً توضيحي هم در مورد پل تخريبشده روي جلد در داخل جلد لازم است داده شود. اين پل توسط عوامل غلاميحيي دانشيان مأمور امنيتي شوروي هنگام فرار به شوروي بمبگذاري و تخريب گرديد تا در راه قواي ارتش ايران كه عازم آذربايجان بودند وقفهاي ايجاد شود.
از آنجايي كه مؤلف جوان كتاب و همچنين ويراستار فرهيخته آن نه دانشآموخته تاريخ بلكه تحصيلكرده فني و مهندسي هستند بخشي از ايرادات كتاب را ميتوان اغماض نمود و آنچه ارايه دادهاند بخشي ارزشمند از هويت ايراني اسلامي ميباشد كه شايسته تقدير و توجه است. با اين حال اميد است آگاهي و پايبندي به روش تحقيق علمي و متداول و پذيرفتهشده در مراكز علمي و دانشگاهي در چاپ بعدي كتاب و همچنين آثار ديگر مؤلف لحاظ گردد.