- ارسال کننده: اسماعیل مختاری تاریخ: ۹۰/۰۷/۲۲

((خسرو شیرین کش)) و ((مرجانه)) دو اثر از خانم طوفانی

درباره نویسنده(خانم طوفانی) :
متولد نوروزم و شناسنامم یک‌سال زودتر از خودم دنیا آمده. شیمیستم و علاقه‌ی اصلی‌ام نوشتنه. پدرم اولین مهندس راه‌و‌ساختمان شهرمه و من اولین عضو کانون پرورشی شهرم بودم. اولین کتابی که هدیه گرفتم "کرم اندازه گیر" بود و اولین متنی که نوشتم ،در نوجوانی، نمایش‌نامه‌ای برای مسابقات بین مدارس بود. اپیزودهای رمان دومم را دوست دارم و روزی که می‌نویسم شادم و روزی که دیگر نتوانم بنویسم قطعا نخواهم بود...

وبلاگ مؤلف : http://farvak.persianblog.ir
===============================

مشخصات کتاب

نام کتاب : مرجانه

مؤلف : اولدوز طوفانی
نشر: طلایه (12 اردیبهشت، 1385)
شابک: 964-7751-03-6
قطع کتاب: رقعی
موضوع: داستانهاي فارسي
480 صفحه - رقعي (شوميز) - چاپ 3 - 2200 نسخه 
 

 چکيده :
"علي "در اين داستان خان زاده‌اي است كه به هنگام بازديد از روستا، عاشق دختر قالي بافي مي‌شود .او با وجود مخالفت‌هاي شديد خانواده با "سمانه "(دختر قالي باف) ازدواج كرده صاحب دو پسر و يك دختر مي‌شوند، اما به هنگام آخرين زايمان، سمانه چشم از جهان مي‌بندد و با مرگ خود، روزگار دشواري را براي خانواده خود به جاي مي‌گذارد .فرزندان به تدريج بالنده مي‌شوند و پدر خانواده نيز در پي بيماري لاعلاجي جان مي‌سپارد .فرزند ارشد خانواده ـ حميد ـ براي ادامه تحصيل به خارج از كشور مي‌رود و خواهرش ـ مرجانه ـ را كه شديدا به او علاقه‌مند است تنها مي‌گذارد .حميد پس از چندي ازدواج مي‌كند ;همچنين مرجانه نيز با پسر عمويش پيمان زناشويي مي‌بندد ;در حالي كه پس از چندي به بيماري شديد قلبي دچار مي‌شود .در اين هنگام، برادر پس از باخبر شدن از بيماري خواهر، با همسرش به ايران مي‌آيد و در ايران اقامت مي‌كند .

http://www.tkda.ir/bookview.aspx?bookid=1243784
 

===================

مشخصات کتاب

نام کتاب : خسرو شیرین کش
مؤلف :  اولدوز طوفانی
تعداد صفحه: 192
نشر: آبگین رایان (1389)
شابک: 978-600-5170-67-2
قطع کتاب: رقعی

===============================

نقد کتاب ((خسرو شیرین کش))

هنوز نمی فهمم چرا یک عده باید قربانی نگاه های هرزه شوند. هنوز نمی فهمم چرا دنیا تا ابد بر همین پاشنه خواهد چرخید. هنوز نمی دانم چرا زن باید بازیچه باشد دست مرد. چرا؟ چرا؟...

 شیرین زنی بیوه است ,حدود چهل ساله که دو فرزند دارد: مهتاب, دختری بیست و سه چهار ساله است که ازدواج کرده و یک دختر دارد, و سهراب پسری که هفده سال دارد. همسر شیرین (کریم) حدود سیزده سال قبل در سانحه رانندگی فوت شده است و بار سنگین خانواده را به تنهایی و از طریق خیاطی به دوش کشیده است و می کشد. در این راه (راهی که خیلی ها دو نفره هم در آن زایمان می کنند!) طبیعتاً با مشکلاتعدیده ای روبرو بوده و هست; از هوسبازی ها و هرزه گی های برادر کریم (خسرو) گرفته تا قضیه حضانت فرزندان و خرج و مخارج و ... . این خانواده علیرغم خانه ای که از آن مرحوم به جا مانده است به دلایلی اجاره نشین هستند و باصطلاح قوز بالا قوز...

 شیرین در ابتدای داستان در آسایشگاه است و از آنجا روانه بیمارستان می شود و متعاقب آن از زبان راوی که همان شیرین است با فلاش بک هایی با گوشه هایی از زندگی شیرین آشنا می شویم و می بینیم که چگونه یک "خسرو" می تواند "شیرین کش" باشد.

سعی می کنم در این نوشته به کمک داستان در پی پاسخ به جواب سوالات مطرح شده (ابتدای مطلب) باشم.

قربانی

شاید در ابتدای امر به نظر برسد که شیرین با این توصیفات یک قهرمان است, اما به نظر من او یک قربانی است (اگر چشم بسته غیب نگفته باشم!). هرچند کسی دوست ندارد قربانی باشد اما اکثریت ما دوست داریم که در یاداوری گذشته برای خودمان نقش قربانی بتراشیم یا قربانی بودن خود را برجسته کنیم, چرا که این امر مجوزی است برای نالیدن و... اگرچه این اکثریت به واقع قربانی باشند. شاید برخی امکان خروج از حالت قربانی شدن را داشته باشند ولی با انفعال , خود را در معرض آن قرار می دهند و بدین ترتیب خوراک ناله و نفرین آینده را تهیه می کنند.

اما در مورد شیرین قصه ما و همانندانش داستان ریشه در کودکی آنها دارد. وقتی والدین در حضور فرزندان با یکدیگر دعوا می کنند و یا آنها را در دعوای خود داخل می کنند, آسیب های روانی زیادی به کودکان وارد می کنند که یکی از آنها اگر فرزند پسر باشد , یادگیری "پرخاشگری" است و اگر دختر باشد, یادگیری نقش "قربانی" است. دختری که خشونت های فیزیکی و کلامی والدین را می بیند, اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و تقریباً همیشه در زندگی نقش قربانی را می پذیرد و به همه اجازه می دهد که حقش را پایمال کنند و لذا بیشتر در معرض آزارهای جسمی و کلامی و حتی جنسی قرار می گیرد.

ما این ریشه را به خوبی در برخی یاداوری های گذشته شیرین می بینیم; جایی که پدرش به تحریک مادربزرگش, مادر را به بهانه رنگ کردن مو کتک می زند و ازخانه بیرون می کند و... و نتایج آن را نیز در زندگی پس از بلوغ شیرین می بینیم, جاهایی که حقوق طبیعی خود را (حق کنترل خود بر بدن, اموال و فرزندان و... ) به راحتی از دست می دهد.

 حرف آخر: این جمله را اول به خودم می گویم! در کتابی از بن جلون خواندم که "تحمل بی عدالتی انسان را عادل نمی کند" و طبیعتاً صرف تحمل سختی ها و مصائب انسان را مصلح نمی کند, پس مراقب دام قربانی باشیم.

 مردان و زنان

در این که جامعه ما (در مقطع زمانی داستان که اصلاً دور نیست و همین دهه هشتاد است) مردسالار است بحثی نیست و از این که همه مردهای داستان در تعطیلات به سر می برند! هم نمی شود گفت که دیدی ضد مرد دارد (که اگر هم داشت خیالی نبود!). چرا؟ چون به همین نسبت زنان داستان هم از نظر من تعطیل هستند.

 مردان بد داستان (خسرو و حشمت و احمد و...) را که کنار بگذاریم, کریم و سهراب می مانند و حمید(داماد شیرین), که هر سه معیوب اند:

 شیرین در سراسر داستان عاشقانه و تقدیس شده از کریم یاد می کند و با "کاش بودی"هایش ابتدا به ساکن, سرابی از یک مرد خوب را به ذهن متبادر می کند. اما به واقع همین کریم در تنها موردی که زن قربانی قصه ما خواسته یا ناخواسته قصد دارد که از لاک قربانی بودن خارج شود طوری عمل می کند که زن به پیله خود باز می گردد (دیالوگ شیرین و کریم درخصوص خسرو ص108). یا در جای دیگر شیرین از خانواده شوهرش این گونه یاد می کند: همان ها که از ابتدای ورود به خانواده شان به عنوان عروس, به چشم یک اجیر نگاهم می کردند... خوب! کریم قصه ما اینجا چه کاره است؟ در اتفاقات ناخوشایندی که در ماه های اول زندگی مشترک به سر شیرین می آید, کریم کجاست؟ اگر برای جواب این سوال عذری بتراشیم, با "کریم کاش بودی"های شیرین چه کنیم؟

سهراب هم از این نوجوانان گاگول است (تصویرش خوب درآمده) که نمی دانم مادرها چرا آنگونه قربان صدقه شان می روند: وقتی مامی صدایم می کند, حتماً کارش یه جایی می لنگد و من حامی مالی او هستم, آه که چقدر سیاستمداریش را دوست دارم.!! از نحوه حرف زدنش (مثلاً ص 89) که بگذریم, این صحنه را تصور کنید که شیرین به دلیل بالا رفتن فشار کارش به اورژانس و بیمارستان رسیده و چند روز بعد از ترخیص این گل پسر سیاستمدار صحنه خودکشی یک زن را در مترو از روی گوشی موبایلش برای مادرش پخش می کند!!!(ص109). با این لی لی به لالا گذاشتن ها آب به پای درخت مردسالاری می ریزیم و بعد زیر آن درخت بر سر و روی خود می کوبیم.

حمید هم سرجمع آدم منفعلی است و بیشتر دنبال کارهای خودش در خارج از داستان است.

اما زنان داستان چرا معیوب اند؟ مهین (همسایه) تحقیر و کتک را تحمل می کند تا کشته شود. پروین (جاری شیرین) هرگونه خفتی را تا حضیض ذلت تحمل می کند و دم نمی زند (اما گویا معجزه ای می شود و آن زندگی را ول می کند ولی باز هم عاقبت خوشی ندارد). ملوک (مادر شیرین) با آن وضعیت روبرو می شود اما باز دلش برای شوهرش تنگ می شود! آیا همین ها کفایت نمی کند تا بفهمیم چرا یک عده باید قربانی نگاه های هرزه شوند؟ تا بفهمیم چرا دنیا تا ابد بر همین پاشنه می چرخد؟

 شیرین هم تحمل می کند و روی زندگی خودش (تحت عنوان گذشت) خط می کشد تا با یادآوری لحظات بغل کردن بچه هایش سر شوق بیاید و اگر نبود یاداوری لحظات تلخ و عرق کردن هایش, می توانست تا قیام قیامت با همان لحظات و قربانی کردن خویش, عشقبازی کند (نظیر جمله انتهایی ص124).

 مهتاب هم کپی شوهرش است! این دو عزیز وضعشان خوب است (به زودی زانتیا می خرند) و هر دو شاغل هستند و دخترشان را وبال گردن شیرین ی می کنند که باید با خیاطی خرج خودش و سهراب تازه بالغ شده و اجاره خانه را دربیاورد, از وضع مالی مادرجون! و عقب افتادن اجاره باخبرند (به شهادت ص 162) اما نم پس نمی دهند و تازه پس از وقوع فاجعه ادعاهایی در صفحات 185 (سطر17) و 186 (سطر7) می کنند که برق از سه فاز آدم می پرد! گویی روحشان هم از مشکلات مالی مادر خبر ندارد.

***

در نهایت به کمک این داستان می خواستم بگویم که ظلم هایی که به زنان می شود و سوالاتی همچون سوالات ابتدای مطلب را به ذهن می رساند, ریشه در رفتار مردان و "زنان" دارد, نه فقط زنانی که نگهبان سنت های ضد زن هستند بلکه زنان قربانی یا ... از نوع اولش که در داستان چند نمونه مادرشوهر و خواهرشوهر داریم اما به یک نمونه مستتر اشاره می کنم که به خوبی خشونت کلامی زنان نسبت به یکدیگر را بیان می کند: در جایی از داستان زنی از همسایگان سابق شیرین برای او خبر می آورد که خواهرشوهرت دست پسرت رو سوزونده و می تونی فردا توی دادگاه حضانت رو بگیری و ... : خواهر شوهرت...همونی که خونست و شوهر نکرده... (توضیح بیشتر لازم نیست).

 حرف آخر: این چنین مردان و زنانی , موجب ادامه یافتن چرخش در بر همان پاشنه , هستند.

 قانون

 نویسنده در کنار مواردی که در قسمت قبل اشاره شد, نیم نگاهی به قوانین و مشکلات آن دارد. به صورت خاص به موضوع دیه زن و مرد, حضانت و قیمومیت اشاراتی در داستان می بینیم. در همه این موضوعات و مباحث دیگر, البته انتقادات وارد است اما از زاویه نگاه "شیرین" قصه, نکاتی قابل طرح است که برای مای خواننده قابل توجه می باشد.

 شیرین در جایی (ص42) مدعی است که جنگیده ام و جنگیده ام , اما در عرصه قانونی من چندان جنگیدنی ندیدم (او اهل مبارزه نیست و بیشتر اهل فرار است). اطلاعات شیرین در مورد قوانین فعلی ناقص است و در برخی موارد اصلاً مراجعه ای ندارد, لذا همین موضوع عدم اطلاع شیرین از قوانین و آیین دادرسی و سازوکار قضایی قرینه ایست که بیانگر نجنگیدن اوست.

در بحث حضانت در این که با وجود مادر , بچه ها را به دیگری (مثلاً عمو یا جد پدری) واگذار می نمایند و این امر می تواند ظالمانه باشد حرفی نیست, اما اگر آن تیر غیبی (رفتار خواهر شوهر) از راه نرسیده بود شیرین چه می کرد؟ آیا اساساً در پی اثبات عدم کفایت عمو (که دلایل مناسبش هم موجود است) می رفت؟ این که دادگاه حضانت را به مادر می دهد حکایت از امکان گرفتن حق دارد, ولذا عدم مراجعه به قانون برای گرفتن همین حقوق جاری در موارد دیگر توجیه پذیر نیست. کدام حقوق؟

1- مهریه: مطابق قانون مهریه زن از اموال به جامانده (خانه) همسر متوفایش می بایست پرداخت شود. (اشاره ای نشده اما قراین حاکی از عدم دریافت است)

2- ارث: در مورد میزان آن می توان بحث و نقد داشت اما سهم الارث زن از خانه نیز طبق قراین پرداخت نشده است و یا اقدامی در این زمینه نشده است.

3- قیم: قیم شدن خسرو فقط برای او حق نگاهداری اموال بچه ها را به وجود نمی آورد بلکه در کنار آن مکلف به پرداخت نفقه فرزندان می باشد (از خورد و خوراک و ...گرفته تا اجاره محل زندگی ) که شیرین یا از آن بی اطلاع است یا به دلیل خصلت قربانی بودنش فقط به فکر فرار از خسرو است که داستان به خوبی این خصلت را نشان می دهد. قبول دارم که انتظار چنین عملکردی با توجه به شرایط داستان ممکن است کمی بی انصافی باشد اما فراموش نکنیم که یکی از ابزارهای جنگیدن همین مواد قانونی و همین عرصه های حقوقی است.

4- سن رشد: قیمومیت فرزندان تا زمان رسیدن به سن رشد می باشد و پس از آن فرزندان می توانند با مراجعه به دادگاه سرپرستی اموالشان را خود به عهده بگیرند. سن رشد برای پسر 15 سال قمری است (و دختر هم که 9 سال...) اما در داستان سهراب نزدیک 18 سال شمسی است و هنوز اقدامی نکرده اند و حالا هم شیرین به تحریک دیگران و گلامپ وار (گلامپ بود در کارتون گالیور!؟: من می دونم...ما موفق نمیشیم!) راضی به این کار می شود (که البته اینجا همگی به غلط سن رشد را 18 سال می دانند). نکته دیگر در همین زمینه مهتاب است که سالها از رسیدنش به سن رشد گذشته اما ظاهراً همه اموال متعلق به سهراب است که همه چشم انتظار رسیدن گل پسر به سن قانونی هستند!

در کنار موارد فوق, شیرین, در خصوص مزاحمت های خسرو هم به مراجع ذیربط مراجعه ای ندارد, نمی گویم اگر مراجعه می کرد نتیجه می گرفت ولی همین انفعال هاست که خسروها را پررو می کند.

منظورم این نیست که در داستان باید شیرین این کارها را می کرد و می جنگید!! نه و مسلماً نه... چون آن حالت, داستان دیگری می شد (شاید کلیشه ای- قهرمانی می شد یا علمی  تخیلی). عموم شیرین های جامعه ما اینگونه اند ...

در خصوص دیه و اختلاف زن و مرد هم مطالب ص67 کفایت داشت و اشکالات را به خوبی نشان می داد, لذا موارد ذکر شده در مورد گرفتن وکیل زبده (ص80) و بحث جنون ادواری مرد قاتل شاید اضافه به نظر برسد اما ظاهرا نویسنده می خواهد به این نکته خاص اشاره کند: مردی(احمد) همسرش(مهین) را می کشد و خانواده زن برای قصاص می بایست مابه التفاوت دیه را بپردازند که البته در توان خانواده فقیر زن نیست. در اینجا خانواده زن می توانند به گرفتن دیه زن اکتفا کنند اما وقتی اثبات می شود که قاتل مجنون است این مسئولیت هم از او ساقط می شود ولذا دیه هم نمی پردازد! منتها قاتل در دارالمجانین نگاه داری می شود و نمی تواند بیرون بیاید و... که در انتهای داستان می بینیم بیرون است و به همان کارهای سابق مشغول است (چیزی که زیاد دور از انتظار نیست!). خوب, در این میان مجریان قانون قابل سرزنش اند و گرفتن لبه تیغ انتقاد به سمت جاهای دیگر و به خصوص وکالت به نظر من تا حدودی نادرست است. یادمان باشد که کانون وکلا و برخی وکلا به صورت رایگان در زمینه دفاع در پرونده های مختلف فعال هستند و ... و از طرف دیگر کار وکیل دفاع از موکل می باشد...(و اینجا کارش را درست انجام داده است.)

مهین در زمان حیات انواع شکنجه را تحمل می کند و اقدامی نمی کند تا مبادا پدرش بفهمد که او سیاه بخت شده است!! (خنده دار نیست بلکه گریه دار است چون جامعه ما از این مثال ها زیاد دارد)

 حرف آخر: شرایط و واقعیات جامعه ما تقریباً این گونه است , ما اطلاع چندانی از حقوق خود (هرچند اندک) نداریم و به راحتی آن را واگذار می کنیم. از شنا کردن در استخر پرهیز می کنیم اما رویای زندگی در اقیانوس را در سر می پرورانیم. اگر معجزه ای رخ دهد و ما به رویاهایمان برسیم یا باز شنا نخواهیم کرد و یا چه بسا به آسانی غرق شویم!

***

برخی توصیفات نویسنده قابل توجه و دلنشین هستند: نظیر پاراگراف اول ص47 که بیان تصویری خوبی دارد و در عین ایجاز مطلب را به خوبی شرح داده است و متعاقب آن کاربرد متقابل صورت و داغی دست, و ایضاً ص 111 و ص 134 و تشبیه زیبای سایه پدر به بابالنگ دراز البته شرور! در ص53 (عین مطالب را نمی آورم تا کسانی که کنجکاو هستند بروند و از روی متن کتاب بخوانند! بعداً با نویسنده حساب می کنم)

 دوست خوبمان فرواک همانگونه که در وبلاگش دیده ایم نثر خوبی دارد و در این داستان نیز به خوبی وضعیت پاره ای از زنان این سرزمین را رسم نموده است. در این ترسیم چهره زنان غیرواقعی نیست. زنان داستان سوپرمن نیستند, دایره المعارف نیستند, همانگونه هستند که هستند و البته نه آن گونه که باید باشند.

این کتاب را انتشارات آبگین رایان (که البته به نحوه کارشان از نظر ویرایش و تایپ و...نقد وارد است) در سال 1389 در تیراژ 2000 نسخه و در 192 صفحه و قیمت 3600 تومان منتشر نموده است.

http://hosseinkarlos.blogsky.com/1390/04/23/post-152

http://hosseinkarlos.blogsky.com/1390/04/28/post-153

==========================================

1
1