- ارسال کننده: بین الحرمین تاریخ: ۹۲/۰۷/۰۸

بررسی بخشی از زندگی مبارزاتی شهید چمران در گفتوگو با مهندس حیدر جم/ همراه با بیوگرافی این یار دیرین شهیدچمران که اهل میانه هستند

بررسی بخشی از زندگی مبارزاتی شهید چمران در گفت‌وگو با مهندس حیدر جم

سوسنگرد را پایتخت غیرت جهان نامیده‌اند، شهری که در ماه‌های نخستین جنگ در پی‌شدیدترین درگیری‌ها دوبار بین نیروهای خودی و دشمن دست به دست شد و در این بین، رشادت‌های شهید چمران چنان حماسه‌ای را در حافظه تاریخی این شهر رقم زد که با وجود آزادی سوسنگرد بعد از شهادت دکتر، همچنان نام سوسنگرد با یاد و خاطره او عجین شده است.

 

مثال «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست»، چمران بود

 

 

 

سوسنگرد را پایتخت غیرت جهان نامیده‌اند، شهری که در ماه‌های نخستین جنگ در پی‌شدیدترین درگیری‌ها دوبار بین نیروهای خودی و دشمن دست به دست شد و در این بین، رشادت‌های شهید چمران چنان حماسه‌ای را در حافظه تاریخی این شهر رقم زد که با وجود آزادی سوسنگرد بعد از شهادت دکتر، همچنان نام سوسنگرد با یاد و خاطره او عجین شده است. اما سوسنگرد تنها هنر دکتر نبود، پاوه و سردشت و وجب به وجب مناطق آزاد شده از 10 کیلومتری جاده اهواز تا دهلاویه، یادآور رشادت‌های اوست. به بهانه بیست و نهمین سالروز آزاد سازی سوسنگرد در شهریور ماه سال 60 به گفت‌وگو با مهندس «حیدر جم» از یاران شهید دکتر مصطفی چمران پرداختیم.

 

 

از نحوه آشنایی‌تان با شهید چمران بگویید.

این آشنایی مربوط به کوران مبارزات انقلابی و روزهای آغازین پیروزی انقلاب می‌شود. بعد از یکسری جریانات که باعث شد من نیز همانند بسیاری از مردم به جریان انقلاب بپیوندم، با دو مدارس رفاه و علوی به عنوان پایگاه‌های انقلابی ارتباط برقرار کردم. آشنایی‌ام با شهید چمران نیز در مدرسه علوی 2 بود که در آنجا به دلیل تجربیاتم در ارتش، به کنترل دستگاه‌های ارتباطی می‌پرداختم. در همین مسئولیت برخوردی مشکوک با بهزاد نبوی داشتم که در نزدیک شدن ارتباطم با شهید چمران و شهید آیت‌الله ربانی شیرازی مؤثر بود.

 

چه برخوردی؟ لطفاً بیشتر توضیح دهید.

 

اینکه یک روز بهزاد نبوی به همراه مهندس هرندیان که متخصص سیستم‌های ارتباطی بود به مدرسه آمد و از من خواست که فرکانس دستگاه‌های اطلاعاتی را در اختیارش قرار دهم. به دلیل حضور هرندیان در کنار نبوی می‌دانستم که اگر هر بهانه‌ای بیاورم، هرندیان متوجه خواهد شد، به همین خاطر گفتم دستگاه‌ها قفل شده‌اند و به این ترتیب آن دو را از سرم باز کردم. این خواسته نبوی در آن شرایط واقعاً مشکوک بود. فرکانس آن دستگاه‌ها مربوط به دفتر حضرت امام (ره) و نخست‌وزیری می‌شد و هر گونه درز اطلاعاتی می‌توانست عواقب خطرناکی داشته باشد. به هر حال بعد از آن جریان به همراه شهید چمران تمهیداتی برای محافظت از دستگاه‌ها در نظر گرفتیم و پایه آشنایی‌ام با ایشان محکم‌تر شد. بعدها با آغاز درگیری در مناطق غربی کشور، به خواست ایشان اقدام به تهیه دستگاه‌های مخابراتی قوی برای گروه‌های مبارز کردم و خودم نیز برای کمک در سرکوبی ضدانقلاب به منطقه رفتم.

 

قبل از پرداختن به آن دوران، از خصوصیات بارز اخلاقی شهید چمران بگویید. از این منظر که آیا در دوران حیات نیز صفات بارزشان شناخته شده بود؟

 

خصوصیات اخلاقی شهید چمران در زمان حیاتش تا این حد که اکنون مردم از آنها آگاهی دارند، شناخته شده نبود. هر چند به شخصه اعتقاد دارم حتی هم اینک نیز تمامی ابعاد شخصیتی ایشان شناخته نشده است. شهید چمران از هر نظر امتیازات ویژه‌ای داشت، از علم و دانش و صداقت و خلوص گرفته تا سیره عملی. اگر بخواهیم به هر کدام برسیم، کتابی لازم دارد. یکی از خصوصیات او جاذبه و دافعه‌اش بود. اگر بگوییم در اولین برخورد، فرد را مجذوب خود می‌کرد، غلو نکرده‌ام. برخوردش به گونه‌ای بود که شخص را سینه به سینه به سمت خود می‌کشید و در گفت‌وگوها نیز صبر می‌کرد تا طرف مقابل به راحتی همه حرف‌های خود را بزند، بدون آنکه مخالفت یا حتی موافقت کند. با چنین رفتاری، افراد مجذوب شخصیتش می‌شدند. به جرأت می‌توانم بگویم، اکثر افرادی که دکتر چمران را خوب شناختند، اکنون به شهادت رسیده‌اند. به نوعی می‌توان گفت، دوستان چمران آنقدر در کنار او می‌ماندند و با او به دل خطرها می رفتند تا به فیض شهادت می‌رسیدند. از دیگر خصوصیات ایشان دشمن شناسی و قاطعیت رفتار با دشمنان بود؛ یعنی همان اندازه که با مؤمنان و دوستان نزدیک بود، با دشمنان قاطع و دلیر بود.

 

صحبت از برخورد با دشمنان شد، خاطره‌ای در این مورد تعریف کنید.

 

یک خاطره مربوط به تصرف سردشت به وسیله ضد انقلاب می‌شود. موقعیت سردشت، کوهستانی بود و دشمن در نیت تصرف آن به دنبال ایجاد پایگاهی محکم می‌گشت. به همین خاطر به محض اینکه خبر وجود ضدانقلاب به شهید چمران رسید، به سرعت 11 گروه را سازماندهی کردند و خود در رأس گروه یازدهم قرار گرفتند. نحوه عملیات نیز به این ترتیب بود که گروه اول با سرعت به سمت سردشت حرکت می‌کرد و هر جا درگیر می‌شد همان جا می‌ماند و گروه دوم بدون دخالت در درگیری، ادامه مسیر را به سرعت طی می‌‌کرد. به همین ترتیب اگر این گروه نیز درگیر می‌شد، گروه بعد راه را ادامه می‌داد تا اینکه گروه یازدهم بدون هیچ توقفی خود را به شهر برساند. از طرف دیگر نیز در همان زمان تمامی شهر به جز خانه شهید «رحمت علیپور» که یک روحانی جوان و بومی و مدافع انقلاب بود، به دست ضدانقلاب افتاده بود. اگر دشمن این خانه را تصرف می‌کرد، تمامی شهر در اختیارش قرار می‌گرفت. به دلیل مقاومت شهید علیپور به فکر ویران کردن خانه او با تانک افتاده بودند که در همچون شرایطی، صدای تکبیر در شهر می‌پیچد و دکتر چمران و نیروهایش وارد شهر می‌شوند. ضد‌انقلاب هم وحشتزده از شهر پراکنده می‌شوند.

 

با توجه به قوت فرماندهی شهید چمران و ترسی که ضد انقلاب از او داشتند، چرا غائله غرب کشور مدت زیادی به طول انجامید؟

 

سؤال بسیار خوبی است. بیشتر مردم کرد و ترک منطقه با ضد‌انقلاب همراه نشده بودند و آنها با تبلیغاتشان تنها توانسته بودند حدود 7‌هزار نفر را جمع کنند. با این تعداد نیرو هر از گاهی در نقطه‌ای ظاهر می‌شدند و دردسرهایی ایجاد می‌‌کردند. بعد از شکست در سردشت نیز در سه منطقه «گردنه مهاباد، اکباتان و دره شیطان در مریوان» جمع شدند. شهید چمران هم برای یکسره کردن کارشان ابتدا نیرویی به اکباتان فرستادند که نتیجه‌ای در برنداشت. سپس شب همان روزی که عملیات به دلیل سستی فرمانده‌اش موفق نشده بود، خود دکتر اتاق مشاوره‌ای ترتیب دادند تا با بررسی عوامل شکست، روز بعد شخصاً گروه دیگری را به سمت اکباتان فرماندهی کنند اما درست در روز بعد، شهید چمران به دلایل نامعلومی به تهران فراخوانده شد و با رفتن ایشان تمامی مناطق آزاد شده نظیر سردشت، دوباره به دست ضد انقلاب افتاد و چند ماه بعد که تلاش‌ها برای اخراج دشمن از سرگرفته شد، کلی شهید و مجروح دادیم تا وضع به همان شرایط قبل از احضار دکتر به تهران برسد.

 

این سؤال همیشه با من بود تا اینکه بعدها از زبان دکتر کاویانی - از یاران چمران - شنیدم که او در آن زمان به خواست امام خمینی (ره) به تهران عزیمت کرده بود. به نظر من در این ماجرا نیز همان اتفاق جنگ صفین رخ داد و یکبار دیگر افراد نادان، علی زمان را مجبور کردند، مالک اشتر خود را آن هم در دو قدمی فتح و پیروزی از میدان جنگ خارج کند. دلیلم برای این حرف نیز ارسال یک گروه هفت نفره حسن نیت به منطقه بود که ظاهراً برای مذاکره با ضد انقلاب و یافتن راه حل مسالمت‌آمیز برای پایان درگیری‌ها به منطقه اعزام شد. گروهی که به قول حاج احمد متوسلیان بیشتر به ضد انقلاب حسن نیت داشت و شهید چمران هم که عضو این گروه بود، خیلی زود از آن کناره‌گیری کرد. در ضمن چرایی استعفای شهید چمران از دیگر مسائلی است که باید بیشتر روی آن تحقیق شود.

 

چرا شهید چمران با قدرتی که در بسیج امکانات و نیروها داشتند، در هنگام حمله دشمن به خرمشهر به کمک مدافعان این شهر نرفتند؟

 

به نظر من در آن زمان امکاناتی وجود نداشت که بتوان آنها را برای کمک رسانی به مناطق دیگر ارسال کرد. برای روشن شدن این بحث خوب است مواردی از دیده‌ها و شنیده‌هایم را از آن دوران بازگو کنم تا با درک فضا و موقعیت، بهتر متوجه منظورم بشوید. یک موردی که خودم شاهد بودم، مربوط به بعد از شهادت دکتر می‌شود. زمانی که شهید «ماهینی» برای انجام عملیاتی به نزد رئیس ستاد جنگ‌های نامنظم، سرگرد فرتاش رفت و از او درخواست 200 گلوله خمپاره کرد، سرگرد فرتاش گفت تنها 12 گلوله در انبار دارد و از این تعداد می‌تواند فقط شش گلوله را در اختیار شهید ما‌هینی قراردهد. 200 گلوله کجا، شش گلوله کجا، می‌بینید که آن زمان امکانات به این اندازه محدود بود و اگر شهید چمران توفیقاتی به دست می‌آورد، این پیروزی‌ها حاصل نمی‌شد؛ مگر با جانفشانی و رشادت و ایثار او و همرزمانش.

 

در ایام آزادسازی سوسنگرد هستیم، از پیوند این شهر با چمران بگویید.

 

سوسنگرد اولین جایی بود که شهید چمران در آن شدیداً زخمی شد و تقریباً تا لحظه شهادت با کمک عصا درمنطقه تردد می‌کرد و یکی از بیمارستان‌های همین شهر نیز شاهد آخرین لحظات عمر دکتر بود. سوسنگرد از جمله مناطقی به شمار می‌رود که دشمن برای تصرف آن تلاش بسیاری انجام داد و بار اول به دلیل فرو رفتن ادوات زرهی‌اش در گل و لای منطقه، شکست سنگینی خورد و بار دوم با انبوهی از گردان‌های زرهی به محاصره شهر پرداخت و با رشادت‌های دکتر و نیروهایش چنان محشری برپا شد که حضرت امام خمینی(ره) را بر آن داشت تا بیانیه‌ای تاریخی برای آزادسازی شهر صادر فرمایند. در واقع سوسنگرد نمادی است از دلیرمردی‌های بزرگمردی که با تکیه بر باورهای دینی و دانش بالای نظامی‌اش، صحنه‌هایی بی‌بدیل از ابتکارات نظامی را خلق کرد که تاریخ جنگ‌های جهان کمتر نظیر آن را به خود دیده است.

 

به عنوان سؤال آخر ما و خوانندگان را به خاطره‌ای از شهید دکتر مصطفی چمران میهمان کنید.

 

اینکه شاعر می‌گوید «رقصی چنین میانه می‌دانم آرزوست»، مثال این مرد بزرگ است. در عملیاتی شهید چمران متوجه می‌شود 50 تانک عراقی به طرف نیروهای بدون دفاع خودی در حرکت هستند. او به همراه دو نفر از همرزمانش برای اینکه توجه دشمن را از نیروهای خودی منحرف کنند، خود را در معرض دید تانک‌ها قرار می‌دهند و کاری می‌کنند که ستون تانک‌ها، آنها را تعقیب کنند. حتی شهید چمران بعد از اینکه یکی از تانک‌ها را توسط یکی از همراهانش منهدم می‌کند، برای به اشتباه انداختن نیروهای پیاده عراقی، به روی یک تپه می‌رود و با دویدن روی تپه توجه آنها را به سوی خود معطوف می‌کند. این حرکت او همان رقصی است که دلیرمردان آرزویش را در میانه میدان طلب می‌کنند و شهید چمران در عمل این آرزو را به اجابت رساند./

مهندس حیدر جم در سال 1309 در شهرستان میانه دیده به جهان گشود پس از به اتمام رساندن تحصیلات متوسطه (نهم سابق) در روستاهای ترکمانچای به تدریس در آموزش و پرورش پرداخت سپس با درجه گروهبانی وارد ارتش و پس از ادامه تحصیلات و گذراندن دوره دانشکده افسری با درجه افسری وارد دانشکده پلی تکنیک در رشته الکترونیک شد دوره کارشناسی ارشد را در انگلستان سپری و سپس از ارتش بنا به دلایلی با درجه سروانی بازنشست و همگام با مردم در اوج راه­پیمایی­های 57 شرکت و عضو کمیته ستاد استقبال از حضرت امام خمینی انتخاب شد. ابتدا عهده ­دار مرکز کنترل مخابرات امام خمینی در دبیرستان علوی و سپس به عنوان فرماندار گنبد کاووس در دولت موقت منصوب و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه­ های حق علیه باطل اعزام و همراه با شهید چمران ستاد جنگهای نامنظم را تشکیل داد که سالها به عنوان همکار معاونت نخست­ وزیری، بازرسی ویژه حضرت امام در غائله­ های نقده و پیرانشهر و ... مشغول به خدمت شده است

1
1