- ارسال کننده: اسماعیل مختاری تاریخ: ۸۹/۰۳/۲۰

معرفی همشهری

 مرحوم عزيزالله زيادي در سال 1330 در روستاي چتاب در 20 كيلومتري شهرستان ميانه به دنيا آمد. دوران كودكي، نوجواني و سال‌هايي از جواني خود را در منطقه جواديه تهران گذراند. وي در سال 1351 ديپلم رياضي گرفت و وارد خدمت در نيروي هوايي ارتش شد و در سال 1354 با مدرك فوق ديپلم مكانيك و اخذ درجه همافر سومي فارغ‌التحصيل گرديد و براي ادامه خدمت به شهرستان بوشهر منتقل شد. با آغاز جنگ تحميلي همراه با يگان‌هاي پدافند هوايي در بيشتر مناطق جبهه حضور يافت كه از آن جمله مي‌توان به جزيره خارك كه به لحاظ حملات مكرر هواپيماهاي دشمن و درگير شدن مداوم يگان‌هاي زمين به هوا، سنگين‌ترين مناطق بود اشاره كرد. وي در سال 1370 و به علت آسيب‌‌ديدگي از ناحيه چشم در طول دوران دفاع مقدس، بازنشسته شد. رويكرد او به شعر به دوره دبيرستان باز مي‌گردد. تأثيرپذيري «عزيزالله زيادي» از صحنه‌هاي جنگ، او را در جرگه شاعران دفاع مقدس نيز قرار داد.
زيادي تاكنون با واحد ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري، واحد ادبيات دفتر تنظيم و نشر آثار امام (ره)، هفته‌نامه ‌‌ري، ماهنامه نيستان، روزنامه‌ي جام‌جم و وزارت ارشاد همكاري داشته است. شعرهاي وي كه به صورت كلاسيك و نيمايي مي باشد در بيشتر روزنامه ها و مجلات كثيرالانتشار انتشار يافته است.

منبع: كتاب حماسه هاي هميشه جلد2   -  صفحه: 597

http://www.sobh.org/program_janebi/shaer/shaer.asp?id=194

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

رهای نای نیستان خدا كند كه بیایی

ضمیر روشن باران خدا كند كه بیایی

 بلوغ قدر سپیدی بلوغ سبز رهایی

معاد درویش انسان خدا كند كه بیایی

   به انهدام سیاهی به انهدام جهالت   

 سفیر ناشر قرآن خدا كند كه بیایی

       نماز خالص عشقی، رجاء منتظرانی       

زلال چشمه ایمان خدا كند كه بیایی

   تو شهر سبز صیامی طلوع نظم سلامی   

هلا تو رمز بهاران خدا كند كه بیایی

  غبار رنج زمین را، فضای تلخ زمان را   

 بهار صبح تو درمان خدا كند كه بیایی

 

زنده یاد  "عزیزالله زیادی"

http://www.tebyan.net/index.aspx?PID=17257&THREADID=87014&PageSize=10&PageIndex=6&FORUMID=452

----------------------------------------------------------------

گنجینه قبیله ما

روان‌شاد عزيز‌‌الله زيادي
خارك
با گيسواني بافته از موج
از موجهاي سبز و طلايي
با آهوان ناز
با خنده‌هاي گل
سرو بلندقامت مكر فسون
در كار شعله‌سازي اغوا
سر بر فراز آب كشيده است
«خارك»
با گيسوان بافته از نور
در جشن آفتابي آيينه‌هاي آب
چون سرو باشكوه
بنشسته روي تخت طلا
بر مدار آب
بيدار
اين كوه نور
نستوه و استوار
با گيسوان بافته از كوسه‌هاي خشم
سر بر فراز آب كشيده است
با بالهاي سربي فرياد
با دستهاي موشكي باد...
هان، اي حراميان!
اين قامت فريب
گنجينة قبيلة ما نيست
گنجينة قبيلة ما عشق است

http://www.iricap.com/magentry.asp?id=4013

--------------------------------------------------------------

 کتاب بهار

 یار ما در پرده هم خورشیدوار می درخشد در نگاه روزگار صبح، خطی از خطوط سرخ اوست آب، نقشی از نگاهش در گذار صخره ها سختی از او آموختند کوه ها از صبر او بی اعتبار نخلها بنشانده در باغ سحر چشمها بر جاده ها در انتظار زنگ از آیینه ها پرداخته صیقل صد آفتابش بر عذار در تقاضای حضورش، شاهدان در هوای صبح طالع، اشکبار آه! می دانم که حجم سبز از اوست خواهد آمد با کتابی از بهار

عزیزالله زیادی

صبح فرج

پرده شب بدرد، چهره اگر بگشایی قصه کوتاه شود یکسره، گر بازآیی آفتابی و دل منتظران تشنه توست تا بیایی و در «خیبر» شب بگشایی باقی عشق تویی، از تو بقا یافته عشق گر نبودی تو، نمی بود دگر فردایی غم دل را بتوان با تو به یک سفره نشست رافت «ام ابیها» پسر «زهرا»یی دست تنهای «خلیل » است و مقابل; صف پیل چون خلیل است یل عرصه، یقین با مایی نشود قامت پیدای تو را پنهان کرد در پس ابر هم ای صبح فرج با مایی

عزیزالله زیادی

http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=4318&id=30798

 ---------------------------------------------------------------------------

سالشمار زندگي مرحوم عزيز الله زيادي

 

 
هشت بهمن ماه ۱۳۲۹ مصادف است با تولد او در روستاي چتاب علياي شهرستان ميانه و همزمان با اقامت خانواده در تهران. از سيزده سالگي با راهنمايي استاد قربانعلي اجلي «واثق» با مقوله شعر آشنا شد.
تحصيلات خود را در محله جواديه تهران تا مقطع ديپلم الكترونيك به پايان رساند.
 سال ۱۳۵۲ وارد ارتش و به عنوان همافر مشغول خدمت شد.
 سال ۱۳۵۵ ازدواج كرد و همراه همسر خود براي ادامه خدمت به شهر بوشهر عزيمت كرد كه اين اقامت چهار سال طول كشيد.
 سال ۱۳۵۹ از بوشهر به اصفهان عزيمت و به مدت دو سال در اين شهر خدمت كرد و اولين فرزندش (مهدي) در اين سال به دنيا آمد.
 سال ۱۳۶۱ به جزيره خارك منتقل شد و يك سال در اين منطقه خدمت كرد و دومين فرزندش ليلا در همين سال به دنيا آمد. ليلا فارغ التحصيل كارشناسي است.
 سال ۱۳۶۳ از محله جواديه تهران به محله خاني آبادنو نقل مكان كرد و سومين فرزندش (رضا) به دنيا آمد.
 سال ۱۳۶۴ به مكه مكرمه مشرف شد.
 سال ۱۳۶۵ در جريان بمباران شهر ايلام، از ناحيه دو چشم آسيب ديد كه تا آخر عمر اين مشكل را با خودداشت.
 سال ۱۳۶۶ چهارمين فرزندش، عباس، به دنيا آمد.

 


  
  
 سال ۱۳۶۸ پنجمين فرزندش علي به دنيا آمد. وي پس از اين سال  به فعاليت هاي فرهنگي و ادبي اشتغال داشت كه فعاليت در روزنامه هاي «دي»، «جام جم» و مجله «فرهنگ پايداري» از جمله آنهاست. در طول اين مدت فعاليت او در انتشارات نيستان هم تداوم داشته.
كتاب هاي منتشره توسط مرحوم زيادي عبارتند از:
۱ـ  مشق نور
۲ـ  خون فرات
۳ـ گزيده ادبيات معاصر
۴ـ شوي شبيه سكوت
۵ـ بر مدار صبح
۶ـ مثل هيچ كس
۷ـ بازبان حيرت

8ـ شعر چيست؟


زيادي سرانجام، در بيست و سوم فروردين ماه ۱۳۸۳ براثر بيماري هپاتيت در بيمارستان امام سجاد (ع) (نيروي انتظامي) بستري شده همزمان با اربعين سالار شهيدان امام حسين(ع) دارفاني را وداع گفت. 

 

--------------------------------------------------------------------------------
 
 
محسن مؤمني نويسنده و قائم مقام مركز آفرينش هاي ادبي حوزه هنري:

 

 

مطبوعات در حقش كم لطفي كردند

 شادروان حاج عزيزالله زيادي، آدم متواضعي بود و گاهي بر حسب فاميلش به شوخي مي گفت: «من زيادي هستم!» در حاليكه نه تنها آقاي زيادي، زيادي نبود بلكه خيلي لازم هم بود. وي در عالم ادبيات به گمان من بيشتر از اينكه به فكر خودش باشد، به فكر ديگران بوده و افراد زيادي را به جامعه ادبي معرفي مي كرده. در ابتداي سخن شما اشاره كرديد به گمنامي اين شاعر. من فكر مي كنم گمنامي و نامداري وابسته به اين چيزها نيست كه ما گمان مي كنيم. قطعاً آقاي زيادي آنجا كه بايد نامدار باشد، نامدار خواهند ماند و جاودانه. به هر حال خيلي كسان، در زمان خودشان نامي و عنواني داشتند و بالاخره شناخته مي شدند ولي، بالاخره پس از مرگشان به فراموشي سپرده شدند. در چنين شرايطي آن كسي كه در هر حال، براي خدا كار كرده باشد، قطعاً فراموش نخواهد شد، هر چند از طرف ما فراموش شده باشد. احتمال دارد در جامعه، آن طور كه بايد و شايد آن شخص را نشناسند ولي آنهايي كه بايد بشناسند، مي شناسند و اصل هم همان است. به يكي از شاعران معاصر گفته بودند كه فلاني از شاعراني ست كه در تاريخ خواهد ماند. آن شخص جواب جالبي داده بود. گفته بود من اصلاً به تاريخ فكر نمي كنم، من به فينال فكر مي كنم كه در آن مرحله برنده شوم. منظورش از فينال را خودش توضيح داده كه فينال همان مرگ است. من بايد بتوانم با سرافرازي بروم و در لحظات آخر اشهدم را بگويم. من فكر مي كنم مرحوم زيادي، در فينال قبول شد. ايشان در روز اربعين حضرت سيدالشهدا(ع) صبح هنگام رحلت كردند، در روزي تعطيل كه براي خانواده ايشان و همه يك روز ويژه بود. در اين روز براي خانواده و دوستانش خيلي مشكل بود كه مراسم قانوني و تشريفات قانوني را پي بگيرند ولي وي تا ظهر دفن شد. بنده هم كه توفيق داشتم در آن مراسم شركت كنم ديدم كارها به گونه راحتي انجام شد. ايشان از جمله آدم هايي بود كه مورد توجه ائمه اطهار(ع) قرار مي گيرند. مسئله ديگري كه من راجع به مرحوم زيادي مي خواهم بگويم درباره عدم انجام وظيفه اصحاب مطبوعات و رسانه ها در قبال اين عزيز از دست رفته است. اينها نبايد در چنين مواقعي كوتاهي كنند. من اين گلايه را از مطبوعات دارم. مراسمي كه در حوزه هنري برگزار شد، انعكاس و بازتابي در مطبوعات نداشت من فكر مي كنم ارگان هاي مسئول و مطبوعات در اين مواقع بايد هماهنگ عمل كنند و اگر در گوشه اي، مراسمي هر چند فاقد تشريفات آنچناني برگزار مي شود، در بازتاب آن نقشي داشته باشند. به هر حال اين را مي دانم كه ما،  در حال حاضر در جامعه اي زندگي مي كنيم كه مطبوعات مي توانند همه حقايق را عوض كنند. از ناقهرمان، يك قهرمان بسازند و همچنين از يك قهرمان به راحتي بگذرند و نامي نياورند. در رابطه با مرحوم زيادي، به گمانم مطبوعات كم لطفي كردند. البته به خيلي ها كم لطفي كردند، نسبت به مرحوم مرداني به گونه اي كم لطفي شد، نسبت به سيدحسن حسيني باز به شكلي كم لطفي شد ولي، نسبت به اين بزرگوار خيلي بيشتر كم لطفي شد. حتي كساني كه به همت مرحوم زيادي آثارشان به چاپ رسيد نيز نسبت به ايشان كم لطفي كردند. به نظرم اينها وظيفه داشتند يك مقداري درباره ايشان مي نوشتند. فكر مي كنم اينها هم به نحوي نمك نشناسي كردند. چون مرحوم زيادي از نظر شخصيتي، يك شاعر مردمي بود. با مردم زندگي مي كرد. من در تشييع جنازه ايشان ديدم كه مردم چقدر ايشان را دوست دارند. حجاب شاعر بودن باعث نشده بود تا از مردم جدا شود. او همچنان در ميان مردم محله اش زندگي مي كرد و آنها هم فكر مي كنم در مراسم تشييع جنازه اش حق اين همسايگي را خوب ادا كردند. خدا روحش را شاد كند.

ياور همداني (نيك طلب) شاعر پيشكسوت:

 

 

آن ادب آشناي نيك سرشت

 از اينكه مي بينم به فكر مرحوم عزيزالله زيادي افتاده ايد، خيلي شاد شدم. آن زنده ياد از دوستان صميمي، قديم من بود. به ويژه اينكه من خاطره شيرين و جالبي از ايشان دارم. همان طوري  كه مي دانيد يكي از كارهاي ارزنده آن مرحوم، جمع آوري و تدوين و انتشار مجموع گزيده ادبيات معاصر ايران بود. همان زماني كه در انتشارات نيستان با آقاي شجاعي بودند. دوستان من برگزيده اشعارشان توسط نشر نيستان متعدد چاپ شده بود. من خبر نداشتم. دورادور خبر مي گرفتم ولي، موفق به ارتباط نزديك نمي شدم. تا اينكه به وسيله فرزندم بابك نيك طلب كه خودش هم شاعر است، جناب آقاي زيادي را ملاقات كردم و ايشان با صبوري و بزرگواري نسبت به تنظيم و تدوين برگزيده اي از اشعار ناقابل من همت كرد و در نشر نيستان به چاپ سپرد كه با عنوان شماره ۱۰۲ گزيده ادبيات معاصر منتشر شد. هر وقت كه من اين كتاب را در دست مي گيرم هميشه به ياد شادروان عزيزالله زيادي هستم و گاه گاه كه توفيق زيارت مقبره هنرمندان در بهشت زهرا دست مي دهد، بيشتر هم و غمم اين است كه به مزار اين عزيز از دست رفته سر بزنم و ياد او را هميشه گرامي بدارم. براي آن مرحوم شعري سروده ام كه تقديم روح بزرگ و ياد و نامش مي كنم:
اي دريغا! دريغ! كز غم و درد
داغ دل داغ لاله گلگون كرد
پيك ماتم چنان شتاب گرفت
كه ز تن ها توان و تاب گرفت
آن چنان زد به باغ جان آذر
كه دل آمد به جان زخون و جگر
خانمان سوز سوگ ويران ساز
ساخت دمسازمان به سوگ و گداز
دانشي دوستي دريغ از دست
رفت و پيوند زندگي بگسست
سايه سار سپهر و مهر و وفا
شد زدار فنا به دار بقا
شاعري پر زشور و شيرين كار
سينه از صدق و از صفا سرشار
نغز گو، نكته سنج و نيك نهاد
زي چنان شد از اين جهان آزاد
آن ادب آشناي نيك سرشت
رفت آخر به سوي باغ بهشت
ياد ياران و ياد يار و ديار
ياورا ياد آخرين ديدار 
-------------------------------------------------------------------------------
 
 تلخ است در شب هاي دنيا بي تو بودن


  
عليرضا قزوه، شاعر :
زيادي به گردن خيلي از شاعران حق دارد
  
  مرحوم عزيزالله زيادي تا آن حدي كه من مي شناسم، به عنوان يك شاعر در مورد شعر بسيار با تعهد برخورد مي كرد. خيلي آدم معتقدي بود و زندگي اش هم بسيار ساده و حتي مرگش هم بسيار ساده بود و بدون تشريفات. به نظرم چنين توصيفي تا حدودي شخصيت ساده و بي آلايش مرحوم زيادي را نمايان مي كند. ايشان كسي بود كه خيلي از كتاب هاي شاعران را گرفت و چاپ كرد. يعني همان سلسله كتاب هايي كه در انتشارات نيستان از آثار شاعران چاپ و منتشر شد و فكر مي كنم نزديك به صدوپنجاه عنوان بود. اين كار يك پروژه حجيم و پر زحمتي بود كه مرحوم عزيزالله زيادي، آن را قبول كرد و به حق از عهده اش با هنرمندي برآمد. من با توجه به اينكه خودم كار مطبوعاتي كرده ام و مدتي هم در حوزه هنري مسئوليت نشر كتاب هاي شعر با من بود، مي دانم اين كار چقدر سخت است. در مجموع مرحوم زيادي، آدم زحمت كشي در عرصه ادبيات بود و حق بزرگي به گردن بسياري از شاعران دارد. از جهت اينكه تشويقشان كرد و كارهايشان را به چاپ رساند. در مورد شعر آقاي زيادي هم بايد بگويم كه او، شعر خوب مي سرود. من در قالب هاي مختلف، ديده بودم كه آثاري را ارائه مي كرد و بعد هم يك سلسله كارهاي پژوهشي كرد كه آنها هم كارهاي با ارزشي بود. از جمله كارهايي كه در زمينه اهل بيت (ع) انجام داده بود. زيادي در اين زمينه نيز كارهاي خوبي به جا گذاشت. و در زمينه هستي و چيستي شعر هم باز كتاب خوبي از ايشان چاپ شد. به هر حال خدا بيامرزدش.


سيدضياءقاسمي از شاعران معاصر افغانستان:
 باور نمي كردم چنين شخصيتي داشته باشد
  
چند سال پيش كه مجموعه اي از شعرهاي من آماده چاپ بود و من دنبال ناشري براي انتشار آنها مي گشتم، به وسيله يكي از دوستان با مرحوم عزيزالله زيادي آشنا شدم. آن زمان در نشر نيستان مشغول به كار بود. آن دوستي كه من را به مرحوم زيادي معرفي كرد، پيشاپيش از خصوصيات اخلاقي آقاي زيادي نكاتي را به من يادآوري كرد و من تا زماني كه از نزديك با او برخورد نكرده بودم، باور نمي كردم چنين شخصيتي داشته باشد. آن موقع آقاي زيادي، مسئول پذيرش مجموعه هاي شاعران بود. روزي كه من رفتم، با روحيه اي عالي با من برخورد كرد. سلام و عليك كرديم آنهم به گرمي اي كه من توقع آن گرمي و صميميت را نداشتم. چون قبلاً همديگر را نديده بوديم. اسمم را پرسيد وقتي گفتم سيدضياء قاسمي هستم. بدون خواندن شعرهاي من مجموعه ام را قبول كرد. و رويش نوشت: قابل چاپ. وقتي من گفتم استاد شما كه شعرهاي اين مجموعه را نخوانده ايد، با همان صميميت گفت: من شعرهاي شما را قبلاً در مطبوعات خوانده ام و به شما اطمينان دارم. اينگونه برخوردها ارزشمندند كه متأسفانه كمتر در مراكزي مثل انتشاراتي ها ديده مي شود ولي آقاي زيادي چنين روحيه و اخلاقي داشت كه من هيچ گاه فراموش نمي كنم. خدا رحمتش كند.
  

 محمد حسين جعفريان، شاعر:

مي خواهم بگويم دلتنگش هستم

 من تقريباً از سال هاي اولي كه كار شعر را شروع كردم با آثار مرحوم زيادي آشنا شدم. كتاب هاي ايشان قبل از من (اگر اشتباه نكنم) در حوزه منتشر شده بود. بعضي از آنها را ديده بودم. از دوستي با ايشان واقعاً لذت مي بردم. شايد بشود راجع به ايشان اين جمله را گفت كه : آدم دير آشناي زود پيوندي بود. ديرجوش بود ولي وقتي با كسي مي جوشيد، خيلي گرم و گيرا بود و سابقه دوستي اش به دوستي مي رسيد.» در يك دوره اي همكار من بودند در دفتر ادبيات مقاومت كتاب مشتركي در آورديم به نام «فريادي پشت پنجره جهان» كه برگزيده شعرهايي بود كه شاعران ايراني درباره بوسني سروده بودند. بعد، ايشان به انتشارات نيستان رفت. باز هم با هم مرتبط بوديم. خيلي شب ها زنگ مي زد و تا ساعاتي از شب با هم گپ مي زديم. احساس مي كنم از آن دسته از شاعراني بود كه خود و اشعارش مظلوم واقع شد. زيادي، خيلي بزرگ تر از آن چيزي بود كه جامعه از او مي دانست. فكر مي كنم فرصت معرفي او و آثارش پيش نيامد. مخصوصاً اين اواخر نگاهش به شعر تغيير كرده بود و آثار خيلي بهتري را نسبت به قبل داشت. هيچ وقت آن فرصت فراهم نشد كه جامعه، آن زيادي جديد را بشناسد و از اين جهت فكر مي كنم به ايشان ظلم شد. البته كتاب هاي اول و دوم ايشان با خط خيلي ها نمي خواند و يكي از دلايلي كه ايشان منزوي شد، همين مورد بود اما، در اين اواخر كه بدبختانه خيلي هم فرصت انتشار كارهايش را نداشت، به نظر من زيادي مي رفت كه يك شاعر نو و مطرح باشد. اين اتفاق به هر حال كمي دير در شعر ايشان به وقوع پيوست و بعد هم زمانه فرصت نداد تا اين زيادي جديد، به مردم و علاقه مندان شعر شناسانده شود. خيلي از كساني كه ايشان را مي شناختند، شايد اگر كارهاي آخر آقاي زيادي را ببينند، باور نكنند كه اينها را او سروده است. من از اين جهت بسيار متأسفم كه اين فرصت پديد نيامد. البته فكر مي كنم ظرفيت شعرهاي آقاي زيادي، قابليت مطرح شدن در زمانه ما را دارند و در اين راستا خيلي ها مديون آقاي زيادي اند. مخصوصاً مراكزي كه به ايشان مديونند، يعني اداره هايي كه ايشان در آنجا كار كرده و همين طور افرادي كه دوستان ايشان بودند و الان در مراكز مختلف مشغول هستند، جزو وظايفشان است كه در مورد معرفي آثار باقي مانده، از آن مرحوم تلاش كنند. خيلي حرف هاي نگفته درباره آقاي زيادي هست كه بايد زده شود. در آخر مي خواهم بگويم دلتنگش هستم و مثل خيلي هاي ديگر اگر بيشتر عمر مي كرد، آثار بهتر و بيشتري را به جامعه ادبي عرضه مي كرد. خدا رحمتش كند. 
 
 عباس براتي پور، شاعر:

«خاك» او از آثار ماندگامعه شعري در سال ۸۳ تعدادي از دوستان شاعر را از دست داد البته قبل از آغاز سال ۸۳ مرحوم نصرالله مرداني و مرحوم دكتر سيد حسن حسيني به ديار باقي شتافتند و در فروردين ماه ۸۳ هم مرحوم عزيزالله زيادي از ميان ما رفت كه واقعاً آدم زحمت كشي بود. خيلي به فكر مستضعفين بود. چرا كه خودش تقريباً از خانواده متوسطي بود و در خانواده محرومي به دنيا آمده و پرورش يافته بود. وي آدم متعهد و معتقدي بود. با توجه به اينكه ايشان نظامي بود، در دوران جنگ بيشتر دوران خدمت خود را، در مناطق جنگي سپري كرد زودتر از موعد خودش بازنشست شد. فعاليت هاي او در نشر نيستان بر هيچ اهل قلمي پوشيده نيست. يادم مي آيد از تمامي شاعران مطرح وگاه گمنام كشورمان گزيده، آثاري را جمع آوري مي كرد و به صورت كتابي با همين عنوان به چاپ مي سپرد. از اين منظر كار ارزنده اي كرد در اواخر عمرش. ايشان از بيماري ناراحتي چشم رنج مي برد ولي با اين حال، هيچ گاه از تلاش در عرصه هاي ادبي دست بر نمي داشت. فقدان و مرگ مرحوم زيادي، يك دفعه همه را غافلگير كرد. اگر چه كسالت داشت ولي به اين صورت نبود كه به اين شكل ناگهاني از بين ما برود. او چندين مجموعه شعر با ارزش از خود به جاي گذاشت. مرحوم زيادي هم در زمينه شعر كلاسيك كار كرده و هم در زمينه شعر نو و سپيد. از دوستان نزديك و صميمي ما بود كه واقعاً زحمت مي كشيد و كار مي كرد. به هر جهت قسمت اين بود كه زودتر از ديگران بار سفر بربندد. من عقيده دارم هر كسي بنابر استعداد و برداشت و ذوقي كه دارد شعر مي گويد. من نظرم اينست كه شعرا، مثل گل هايي اند كه در يك باغ مي رويند و هر يك بو و خاصيت خودشان را دارند. بعضي ها در زمينه شعر كلاسيك كار مي كنند و موفق هستند، بعضي ها هم در زمينه شعر نو و يا سپيد موفق هستند. به هر جهت، هر يك توانايي هايشان را در زمينه اي كه استعداد كافي و وافي در آن زمينه ويژه دارند، بروز مي دهند. من كارهاي خوبي را از مرحوم زيادي خوانده ام و كارنامه ادبي ايشان به نظرم خيلي قابل توجه بود؛ يعني وقتش را به بطالت نگذراند. در جنگ مقداري از بينايي اش صدمه ديده بود. به هر جهت او كسي بود كه هم جنگ را لمس كرد و هم شعر گفت: آن شعري كه با عنوان «خاك» گفته يكي از شعرهاي موفق ايشان و از آثار ماندگار در حوزه شعر دفاع مقدس است. همچنين شعرهايي كه درباره ائمه (ع) گفته از شعرهاي ارزشمند در اين عرصه است. خدا روحش را شاد كند.
 
 محمدرضا زائري، نويسنده و روزنامه نگار:
بي ادعا و بي سر و صدا بود
  
 مرحوم زيادي به نظرم بزرگ ترين ويژگي شخصيتي اش، سلامت نفس و پاكي باطنش بود. كه در آثارش هم مشهود است. بسيار آدم بي ادعا و بي سر و صدايي بود. شايد شرايطي داشت كه مي توانست خيلي تظاهر و ادعا داشته باشد ولي به دليل باطن پاكش و روحيه اي كه داشت، از تظاهر دوري مي كرد. بسيار از اخلاص و صفا به كار و فعاليت مي پرداخت و در ماه هاي آخر عمرش بسيار به زيارت جمكران مأنوس شده بود. بارها مي گفت اگر مي توانستم همه كارها را رها مي كردم و آنجا ماندگار مي شدم. در روزهاي آخر عمرش كه مصادف با روزهاي پاياني سال ۸۲ بود، در دفتر نشريه «فرهنگ و پايداري» خلوتي داشت با قرآن كريم و نهج البلاغه هميشه مشغول مطالعه قرآن و نهج البلاغه بود.
ما فكر نمي كرديم اين خلوت گزيني مرحوم زيادي، مقدمه اي براي پرواز روح بلند او باشد. بارها اين اواخر به خود من مي گفت: خيلي خوشحالم كه چنين خلوتي پيش آمده كه به اين راز و نياز معنوي مشغول شوم. و اين چنين شد كه فضايي به وجود آمد در صبحگاه اربعين حسيني، جان به جان آفرين تسليم كند. درست در هنگام اذان ظهر در روز اربعين به خاك سپرده شد و در سر و صداي يا حسين(ع) و نغمه حسيني، دنيا را ترك كرد و بر سر مزارش زيارت اربعين حسيني خوانده شد. روحش شاد.
  بقیه متن در این پست جا نشد ،از لینک زیر بخوانید:

http://www.hamshahrionline.ir/NEWSPAPER-ARCH/VIJENAM/mahal/1384/Mahele19/840130/parvande.htm