- ارسال کننده: سالار پویان تاریخ: ۹۲/۰۳/۱۵

خجالت هم خوب چیزی است!

دلم پر از درد می شود وقتی کنار تو می نشینم. پشیمان می شوم از اینکه به حرفهایت گوش داده ام و وقتم تلف شده است. این احساس من در برابر حرفهای توست! تو که هستی، چه هستی، که اینگونه خود را از مردم طلب کار می دانی؟. خدا را چنان به شهادت می آوری که گویی تنها خدای توست و به غیر از اوقاتی که تو کارش نداشته باشی او بیکار است! می گویی سالها جنگیده ام و در برابر گلوله دشمن سینه سپر کرده ام و حال با احساس تکلیف جلو آمده ام تا وظایفم را انجام دهم! حال سوأل اینجاست که آیا از خود  یکبار پرسیده ای، چرا جنگیده ای؟. چرا اسلحه به دست گرفته و رو در روی دشمن قرار گرفته ای؟. آیا وجدان محترم شما فقط دستور تعریف خاطرات جنگ مبذول می فرمایند، یا هر از گاه شما را مورد بازخواست هم قرار می دهند؟. آیا حتی یکبار به شما گوشزد نکرده اند که تعریف خاطره ای از جنگ، نباید با هدف خودنمایی یا کسب منافع شخصی باشد؟!. مگر پیامبر(ص) نفرموده اند؛اگر بخششی کرده و آن را به رخ دیگران بکشی، بخشش تو دیگر هیچ ارزشی ندارد!. لطفاً شأن شهدا و خانواده های کم توقع شان را پایین نکشان، و قلب جانبازان دلسوز و بی ادعا را به درد نیاور، ای برادر ناتنی!! چرا می خواهی روزی جوانکی دل خسته، رو در رویت بایستد، در نگاهت چشم بدوزد و بگوید حقیقی که فکر می کند را! که اگر در برابر گلوله ایستاده بودی توهم شهید میشدی؟ حتماً در جای دیگری تشریف داشته ای...! چرا به هر قیمت میخواهی پرده احترام مابین نسل قدیم و جدید را بدری؟ و با خودخواهی کاری کنی که در صورت نتیجه بخش نبودن، بهای سنگینی از سوی اجتماع بابتش پرداخته شود؟. آیا تمام سربازان ارتش، سپاه و بسیجیان داوطلب اعزام در زمان دفاع مقدس، حال مانند شما مدعی هستند؟ اگر شهدا به پا خیزند و شهادت دهند چگونه به چشمهایشان نگاه خواهی کرد؟. به دور از چشم باکری، صیاد، آوینی و حتی فهمیده ی کوچک، حال به پا خواسته، از جان ملت چه می خواهی؟. من نمی دانم یک جنگ چند فرمانده داشته، که حالا شهرمان پر از فرماندهان جنگ شده است؟. مگر سربازی کوچک برای وطن بودن، کم از فرماندهی ست؟. تن سربازان سرافراز با شرف را در زیر خاک نلرزان، ای برادر ناتنی! نمی گویم هیچ نبوده ای، امّا با صدای بلند می گویم تا به گوششان برسد، که چطور همه چیز می خواهی؟!، مگر بیشتر از جانبازان و مجروحان جنگ، جنگیده اید؟، که آنان هیچ ادعایی جز به ترکش و گلوله ای که از تنشان در آمده، ندارند. آنانی که حتی پوست بدنشان را بخاطر رد تاول هایشان از انواع و اقسام گازهای شیمیایی دشمن، نکوهش نمی کنند، آنانی که همواره همزیستی را آموخته اند در بدترین شرایط با حتی جانوران و حشرات موزی در گوشه سنگرهای خالی! و شما که مدعی هستید باید مردم از شما درس همزیستی بیآموزند!. شما را به خدا، چرا می خواهید با سیاست، دوباره و از نو،  به همسنگران قدیمی تان همزیستی بیاموزید؟. چه فرقی میان شما و آنهاست که آنها به تکه ای از آسمان آبی در کنار تخت خوابشان راضی اند و شما به خانه ها و خیابانها راضی نمی شوید؟. همین شمایید که با رفتار و گفتار غلط و نسنجیده، روزگار را بر آنان دشوار و غیر قابل تحمل کرده اید و  دارید اعتماد و اعتبار را از خانواده های عزیز و بزرگوارشان سلب می کنید!. امثال شما هستند که با دشمن کردن انگلیس، آلمان و... راه دارو را بر آنان بستند و گفتند خودمان موفق به تولیدش شده ایم! پس کو این داروهای خیالی دوستانتان؟ آیا چین جزو استانهای کشور عزیزمان ایران شده است که داروهای تقلبی و به دردنخور جانبازان شیمیایی از آنجا می آید؟. داروی سالبتامول چرا همچون معجون جوانی شده است؟سالامون مدل آلمانی 47 هزار تومان و مدل ایرانی تنها 1800 تومان که به گفته بیماران خاصیت دارویی ندارد!، بسته سی تایی اسپریوا 200 هزار تومان! همین دوستان با افکار بسیار نزدیک شما هستند که با چشمان بسته، به تحریک جامعه جهانی پرداخته و با اینکار مرگ را برای خیل عظیم مردم راحتتر از زندگی نموده اند!. من اگر به جای شما بودم هر روز به دیدار همسنگران جانبازم می رفتم و احوالشان را جویا می شدم، به جای اینکه در خیابان و مسجد به وعظ بپردازم و دنبال کسب و مقام باشم، و در کمال بی شرمی آرزوی جنگی دیگر کنم برای شهادت خود!! این چه شوری است که شماها در سر دارید؟، شما را به خدا  الم شنگه و گریه هایتان را دیگر بس کنید و بگذارید گنجشک ها آواز بخوانند. چون جانبازان و مجروحان جنگ به همین صدای گنجشک ها از پشت پنجره دل خوشند...

شما را به خدا خجالت بکشید...

1
2
3
1 2 3