- ارسال کننده: علیرضا نصیرزاده تاریخ: ۹۰/۰۱/۲۸

شكاف كام دو طرفه

دوستان عزیز سلام. میخوام داستانی واقعی برای شما تعریف کنم که به شنیدش می ارزه و خوندن این مطلب هم خالی از لطف نیست!

اینجانب علیرضا نصیرزاده ، روان شناس و کارمند رسمی سازمان بهزیستی کشور هستم که محل خدمتم در استان آذربایجان شرقی و شهرستان میانه است.سر و کار من بیشتر با کسانی است که دچار مشکلات خاصی در حوزه های ذهنی ، روانی و اجتماعی است و در طول خدمتم در سازمان ، که حدود 13 سال می باشد ، سعی کرده ام از جان و دل ، به این عزیزان خدمت کنم و به ولله قسم که قصدم از نوشتن این مطلب ، هرگز نشون دادن خودم و شهرت بازی و از این مسایل نیست بلکه از شدت خوشحالیمه و اگر هم شما جای من بودید ، شاید همین احساس خوشایند رو داشتید.

حدود 5 ماه قبل ، در منزل نشسته بودم که صدای زنگ گوشیم به صدا درآمد و با خود گفتم که ساعت یازده و نیم شب ، کیه که زنگ زده ؟! اونم یه شماره غریبه! گوشی رو برداشتم و یک نفر با صدای گرفته و بغض آلود گفت: آقای نصیرزاده ، و منم گفتم بله بفرمائید. پشت گوشی ، صدای گریه ی خانمی را شنیدم که گویا مشکلی داشت و از شدت ناراحتی نمیتونست صحبت کنه.چند لحظه ای سکوت کردم تا خودشو پیدا کنه وقتی آرامش خودشو پیدا کرد ، گفت: آقای نصیرزاده مشکلی واسه فرزندم پیش اومده که میخوام کمکم کنید تا بلکه حلش کنم. گفتم در خدمتتون هستم و بیاین بهزیستی تا ببینم مشکلتون چیه؟ فردای اون روز همون خانم با فرزند 4 ماهه اش اومد و منم فرزندش رو دیدم. فرزندش دختر 4 ماهه ای بود به نام خدیجه مرادپور که مبتلا به اختلالی بود به نام شکاف کام اونم دوطرفه که خیلی هم نادره. دختره رو بغل کردم و بوسیدم. تقریبا سه و نیم کیلو وزن داشت. از نگاههایی که به من میکرد و از عکس العملهاش فهمیدم که دارای هوش سرشاری است و هچ عقب ماندگی ذهنی ندارد. به مادرش دلداری دادم که انشاءالله مشکلش حل میشه.

وزن خدیجه خیلی کم بود و مادرش هم اصلا شیر کافی برای تغذیه فرزندش نداشت.خانواده خدیجه ، جزو عشایر بود که مدام در حال کوچ بودند. به مادرش گفتم که باید وزن دخترت بره بالا یعنی حداقل بشه پنج کیلوگرم تا بشه برای عمل جراحی فرستاد.اداره بهزیستی میانه به دلیل نبود اعتبارات ، هرگز نمیتونست به غیر از صدور دفترچه درمانی ، برای خانواده خدیجه کاری بکند. به مادر گفتم اصلا نگران نباش مشکلت حل میشه. به یکی از دوستان صمیمی داروسازم به نام دکتربهزاد نجفی که دکترای داروسازی داره ، زنگ زدم و بهش گفتم هرچی شیرخشک داره برام نگه داره اونم شیرخشک هومانا 1 و حدود دویست هزار تومان دادم تا خدیجه بره با شیرخشک ، وزنشو ببره بالای پنج کیلو و حدود 4 ماه بعد ، وزن خدیجه رفت روی پنج کیلو و صدگرم.

توی این مدت 4 ماهه همه اش با خدای خودم صحبت می کردم که خدایا کمکم کن تا مشکل خدیجه رو حل کنم.با پزشکان جراح شهرم صحبت کردم که خدیجه رو عمل کنند ولی گفتند هم هزینه اینجور عملها بالاست و هم امکانات مدرن اتاق عمل میخواد که در میانه مقدور نیست. ولی اصلا ناامید نشدم. بالاخره دکتری را در بیمارستان ششگلان تبریز به نام خانم دکتر عبداللهی، پیدا کردم و در مورد خدیجه صحبت کردم و ایشون هم گفتند که کل عملشو رایگان انجام میدم.از خدا خیلی ممنون شدم که این خانم دکتر رو در مسیر راهم قرار داد.هزینه اولین عمل خدیجه حدود سه و نیم میلیون تومان شد که اونم توسط خانم دکترعبداللهی که واقعا پزشک قدری است ، رایگان انجام شد ولی هزینه های بیمارستانی را که حدود هفتصدهزارتومان میشد ، پرداخت نمودیم.این عمل کاملا خصوصی بود و اصلا چنین عملهایی را در بیمارستانهای دولتی انجام نمیدهند.

درحال حاضر ، ظاهر خدیجه رو جراحی پلاستیک کردند اونم یه جراحی خوشگل خوشگل که حتی با ذره بین هم اگه بخواین نگاه کنید ، اصلا متوجه جای عمل ، نمیشین.دومین عمل قراره روی سقف دهان خدیجه صورت بگیره که خیلی عمل حساسیه.اگه میخواین عکس خدیجه رو ببینید ، شما رو منتظر نمیذارم.

قبل از عمل در سن 4 ماهگي

بعد از عمل در سن 9 ماهگي

 

1
1