- ارسال کننده: رضا ...رجبی تاریخ: ۹۱/۱۲/۰۶

واقعا حق این مردم شریف و بزرگوار این است؟؟؟!!!

خسته از چندین ساعت کار روزانه به خانه می رسی چرتکی بعداز ناهار می چسبد ،تازه چشمانت گرم شده که با

صدای زنگ در افکارت متلاشی می شود.

بفرمایید؟

بده درراه خدا!!!!!

جان؟؟؟؟؟؟؟

علیلم.............!!!!!!

گدای همیشگی که انگار شب وروز برایش معنی ندارد،وآن روزت ختم به خیر نمی شود.

ملول از یک هفته کار ،به آخر هفته که می رسی هوای مسافرتی هر چند کوتاه هواییت می کند ولی افسوس.....

بی خیال ما به همین پارک انقلابمان هم راضی هستیم ،زیر اندازی وفلاکسی چای وعصرانه ،دست پخت مادر بچه ها

آن هم درهوای آزاد ودل طبیعت!!!!!!!خوردن دارد ،تازه سفره عشق چیده ای وگرم خوردن وتمجید از دستپخت همسر که ......کوچکترین عضوخانواده هراسان خود را درآغوشت می اندازد ،انگار اژدهایی،جنی ،چیزی دیده باشد و.....

بده در راه خدا....آقا یه دوهزاری منو مهمون کن!!!!!!

عجب هیکلی داره ؟خوب با این هیکلش چرا کار نمی کنه؟پس این آقایون مسئول چیکار می کنن؟؟؟؟

سوالیست که مدتهاست هنگامی که با این افراد روبرو می شوم از خودم می پرسم.

واقعا گدا هم بود گداهای قدیم .

گداهای امروز شهرمان اگر زن باشند جنس چادرشان واگرمرد هیکلهای آنچنانیشان وصد البته زبان درازشان

متعجبتان می کند،راستی کدام ارگان یا نهاد واداره ای به این معضل بزرگ رسیدگی می کند ،اصلا دراین شهر

مسئولی برای ساماندهی وجمع آوری ایشان هست؟واگر هست ،چرا باید این مردم شاهد آزار واذیت آنها  درمعابر

وتفریحگاههای عمومی وحتی درچهار دیواری خانه خود باشند؟؟؟؟؟؟؟

1
1