- ارسال کننده: اسماعیل مختاری تاریخ: ۹۱/۰۹/۱۰

شرح حال خودم

اسماعیل مختاری ، متولد سال 1354 . در شهر میانه متولد شده ام در یک خانواده هشت، نه نفری مطابق معمول خانواده های آن زمان و پر جمعیت نسبت به خانواده های امروزی. تحصیل دوره ابتدایی را از دبستان نیمه شعبان که الان در شهرک ولی عصر(عج) قرار دارد و آن زمان  جنب دبیرستان زینبیه بود شروع کردم. کلاس آقای وفائیان بودم که گاهی می بینمشان(ولی دوست دارم یکجایی ببینمشان و از زحماتی که برایمان کشیدند تقدیر کنم.) از همکلاسیها فقط یکی در خاطرم مانده. آقای اوجانی که بعداً فهمیدم اوجان نام قدیم بستان آباد قبل از تغییر اسامی شهرها بوده است. سال چهارم و پنجم مدرسه مان را تغییر دادند و تعدادی از دانش آموزان منتقل شدیم به دبستان شهید میانجی (مدرسه ابتدایی واقع در میدان معلم) سال چهارم و پنجم کلاس  آقای اجلی بودم. خدا رحمتشان کند ایشان در بمبارانهای شهر میانه در زمان جنگ به شهادت رسیدند. معلم های خوبی داشتیم مخصوصاً شهید اجلی که اجازه نمی داد در کلاس بیکار باشیم و علاوه بر مشقهای معمول از همه ی درسهای تاریخ و جغرافی و .. هم مشق می نوشتیم که این نوشتن ها در تقویت املایمان خیلی مؤثر بود. از این سالها همکلاسیهای بیشتری در خاطرم مانده که تعدادی هنوز در شهر ساکنند و همدیگر را می بینیم و تعدادی را فقط در شبکه های اجتماعی می توان پیدا کرد و دید. تحصیل دوره ی راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مصطفی خمینی بودم. سال اول مصادف با بمباران میانه بود که متوجه نشدیم کی و چطور به اتمام رسید. دوره ی راهنمایی درس آمادگی دفاعی داشتیم آشنایی با اسلحه و ... . کم کم داشتند آماده اعزام به جبهه مان می کردند. شرکت در اردوها و میدان تیراندازی. آن زمانها یکی از آرزوهای نوجوانها تعیین تکلیف صدام و پایان جنگ بود. دوم دبیرستانی های آن سالها که الان آمادگی دفاعی جزو دروس شان شده آن موقع آموزش نظامی را در پادگانها دیدند و بعضی به اختیار خود و داوطلبانه به جبهه هم اعزام شدند. دبیرستان را با افتتاح دبیرستان امام صادق (ع) که اخیراً به دنبال کاهش جمعیت دانش آموزی منحل شد، شروع کردم. وضعیت خوبی در علوم انسانی و وضعیت ضعیفی در علوم تجربی و ریاضی داشتم ولی برداشت عموم این طور بود که  علوم انسانی با اقبال روبرو نیست و پیشنهاد ادامه در علوم تجربی و ریاضی را دادند. آن زمان انتخاب رشته از سوم راهنمایی و تفکیک تجربی و ریاضی از سال دوم دبیرستان بود. بالاخره با ضعف و مردودی در سالهای اول با تاخیر دیپلم ریاضی را گرفتم ولی چون سال سوم و چهارم خوبی داشتم موفق به کسب رتبه خوب در کنکور و پذیرفته شدن در کارشناسی فیزیک گرایش دبیری شدم. آن زمان اگر در مقطعی در یک درس هم می ماندی کل مقطع و دروسش را باید تکرار می کردی و متاسفانه تعداد مرودی ها بخاطر یکی دو درس قابل توجه بود. سیستم انتخاب واحدی در نظام آموزشی جدید بعداً به کمک حل این معضل آمد که فقط درس واحد مانده پاس شود. باز هم یک انتخاب رشته نامناسب داشتم چون دروس ریاضی کاملاً پیش نیاز و اساس رشته فیزیک هست و من درصد های خوبی برای ریاضی در کنکور نداشتم ولی سایر دروس و خود فیزیک برای کسب رتبه خوب کمکم می کرد. با هر زحمت و مشقتی که بود برخلاف بعضی رشته های دانشگاهی که خودشان را ساکن هتل می دانستند شب و روزمان در خوابگاه و دانشگاه با درس و مشق و کتاب و تمرین بود. هرچه ضعف در دبیرستان داشتیم را آنجا مجبور بودیم جبران کنیم. دانشگاه اردبیل(محقق اردبیلی) جای با صفایی بود. چون گرایش دبیری قبول شده بودم همان سال اول تحصیل تعهد به خدمت در اداره کل آموزش و پرورش آنجا که محل خدمت اولیه ام بود دادم. ولی چون استخدام نیروها براساس نیازشان صورت نگرفته بود بعد از چند سال به دلیل داشتن نیروی مازاد در بعضی رشته ها اجازه می دادند هرکس به هر استانی که می خواهد انتقالی بگیرد. ولی نه هر رشته ای مثلاً تربیت بدنی جزو رشته های مورد نیازشان بود که به راحتی اجازه انتقال نمی دادند ولی خوشبختانه چیزی که زیاد بود لیسانس و فوق لیسانسهای فیزیک بود! که مرخصمان کردند. خوشبختانه استان خودمان به دلیل نیازی که داشت(و شهر خودمان) در همان درخواست اول قبولمان کرد و بعد از دو سال تجربه زندگی در لب مرز ارس وارد میانه شدم. بعد از هفت سال زندگی در اردبیل و گشت و گذار در شهرهای دور و نزدیکش ساکن میانه شدم. ازدواج کردم و دو دختر هفت و سه ساله دارم.

ادامه مطلب را گذاشتم به شرح آشنایی ام با اینترنت و ورود در سایتهای اینترنتی که بهتر دیدم در مطلب جداگانه ای بفرستم.

1
2
1 2