- ارسال کننده: مبینا نظری تاریخ: ۹۱/۰۹/۰۷

دکتر علی هاشمی ، افتخار میانه

یا رحمن

پانزده ساله بودم. در شهر میانه زندگی می کردیم .پدرم برای کار میانه را ترک کرده ودر قزوین به سر می برد. . برادر بزرگترم ،عزیز-که حالا پزشک است- در جبهه جنوب بود. همان سال، حزب بعث عراق ، دبیرستان زینبیه و دبستان ثارالله میانه را بمباران کرد. گلهای زیادی پرپر شدند . من شاهد بودم و دیگر طاقت نیاوردم. بیشتر دوستانم در جبهه ها بودند . ابوالفضل ، نریمان و چندتن دیگر شهید شده بودند...

عکس

علی هاشمی اهل میانه است ودکتر داروساز فعال و موفق، با تعدادی آثار و مقالات علمی .چند سالی است  در اردبیل زندگی می کند. جانباز شیمیایی و مغز و اعصاب که این هفته میزبان جمعی از دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی بود تا در محفلی دوستانه ، روایت گر دوران جنگ و جانبازیش باشد.

دکتر هاشمی از روزهای اعزام به جبهه اش اینگونه تعریف می کند : یک ساک خریده بودم و در خانه یکی از دوستانم مخفی کرده بودم . کتاب ها و لباسهایم را در آن جمع می کردم تا راهی جبهه شوم. بالاخره روز اعزام فرا رسید و خواهرم با گریه و نگرانی بدرقه م کرد.

شلمچه و بلندی های کردستان محل مجروحیتم شد.بار اول  سال 65 در شلمچه و بار دوم در عملیات نصر7 سال 66 .در شلمچه جراحت سطحی برداشتم و به صورت جزئی هم شیمیایی شدم اما بار دوم عمق جراحتم بیشتر بود و چهار بارتحت عمل جراحی قرار گرفتم. از ناحیه جمجمه و سر دچار آسیب دیدگی جدی شده بودم اما توفیق شهادت حاصل نشد ...

دوستان خوب زیادی را در جنگ از دست دادم ، شهید جلال زاهدی درعملیات بیت المقدس 2 در کوهستان و درمیان برف و یخ و خیلی مظلومانه به شهادت رسید، که واقعا از مقربان درگاه بود.یا شهید محمد توانا که طلبه ای خط شکن بود.  

ما جزء لشکر 31 عاشورا بودیم.بعد از عملیاتی که در باختران داشتیم ، به طرف کردستان میرفتیم در بلندیهای دوپازا و ایثار و نصرت به معبری رسیدیم که در مرز عراق قرار داشت و هیچ راهی برای حرکت نبود . محمد توانا ، روی سیم خاردارها خوابید و از جان خود گذشت تا همرزمانش عبور کنند . در همان عملیات ، من و یکی از دوستانم به شدت مجروح شدیم که همان دوست من- آقای دکتر قره داغی  امروز فوق تخصص جراحی قفسه سینه و ریه است .

بعد از مجروحیت ، تا یک سال بعد از جنگ ، تحت جراحی بودم و توفیق نشد دوباره در جبهه باشم . بعد از آن تصمیم گرفتم در خانه و با اراده ای قوی درس بخوانم . زمانی که پشت کنکور بودم ، به سختی درس می خواندم، تا روزی 17 ساعت ! با سهمیه ایثارگران رتبه 127 آوردم. با آنکه هر رشته ای می توانستم بخوانم اما انتخابم، داروسازی بود.

هاشمی، امروز از شهدا می گوید و اینکه دعا کنید تا مثل شهدا برویم. از شناخت حق از باطل که امروزه واقعا مشکل است و بضاعت تشخیص کم است. از وضعیت نامناسب جسمیش و مسئولیت داروخانه که او را از مطالعه دور کرده؛ اما به همه جوانان توصیه می کند مطالعه کنند و اهل بصیرت باشند.

جوان باهوش و سخت کوش دیروز به جوانان امروز از استعدادهایشان می گوید و به مطالعه تشویقشان می کند.هاشمی از بصیرت می گوید و از کسب آن . توصیه می کند از محضر سید حسن عاملی ، امام جمعه اردبیل و نماینده ولی فقیه که نعمت بزرگی هستند ، استفاده باید کرد. ایشان در مورد بصیرت می گوید : اگر روزی من جانباز، برخلاف گفته ولی فقیه حرف بزنم ، نباید به سخنان من اهمیت بدهید.

جانباز هشت سال دفاع مقدس ، از 220 مجتهد پرورش یافته در دامان اردبیل می گوید و از پتانسیل های عظیم این شهر .

دکتر هاشمی در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان مبنی بر اینکه چطور باید در شرایط مختلف تکلیف را تشخیص داد ، می گوید:

مسئولیت دو جنبه دارد مسئولیت در قبال خلق ومسئولیت در قبال خالق . باید شرایط را سنجید . گاهی خوب، وجود ندارد و ما حتی مجبوریم بین بد و بدتر ، انتخاب کنیم و در این شرایط هم باید بتوانیم شرایط را سنجیده و وظیفه را بر اساس آن تشخیص دهیم.

صحبتهای پایانی دیدار با دانشجویان، اختصاص یافت به مطالبی که خود دانشجویان از دکتر هاشمی خواستند تا بنابر نیاز جوانان امروز به آنها بپردازند.

 اما پاسخ ایشان زیبا و تامل برانگیزبود .هیچ وقت نماز جماعت و نماز اول وقت را از دست ندهید .حتی نماز صبح راکه بسیار با فضیلت است و از شما جوانان می خواهم اجازه ندهید دشمن به خانه هایمان نفوذ کند و روی تربیت فرزندان ما تاثیر بگذارد.

امیدوارم خداوند ، کشور ما را از هجمه های فرهنگی حفظ کند.

اگر ما اعمالمان را اصلاح کنیم ، امام ظهور می کنند . ایشان فقط 313  یار صادق می خواهند... پس تلاشمان را بکنیم...

علاوه بر سخنان زیبا و آموزنده ،هدیه دیگر دکتر هاشمی به دانشجویان ، کتاب زندگی نامه سید حسن نصرا...و کتاب تفحص به همراه زیارت عاشورا بود.

زینت بخش پایانی این دیدار ، اقامه نماز جماعت مغرب و عشا به امامت یادگار هشت سال دفاع مقدس بود.

1
1