- ارسال کننده: قادرحسن زاده تاریخ: ۹۱/۰۸/۲۳

نامه ی یک دختر خردسال به شهردار میانه

سلام آقای شهردار میانه

حالتون خوبه؟ امیدوارم همیشه خوب باشید. این نامه رو نوشتم که اطلاع داشته باشید که این محبت های بی شمار شما نسبت به اهالی شهرک ما(اندیشه) خیلی خوب است و خیلی زیاد است. من و مادرم چند روز است که وقتی از خانه یمان می ریم بیرون می بینیم که راهی برای عبور از کوچه نیست. خیلی ها حرفای بدی در مورد شما می زنند که خانوممون گفته  نباید ما به زبان بیاریم چون زشته و انسان نباید حرف زشت بزنه. من از بابام پرسیدم که چرا همه همسایه ها دارن اینجوری حرف بد در مورد آقای شهردار میگن که اونم گفت: قرار بوده کوچه مونو آسفالت کنند و خوش به حالمون بشه و اومدند چند هفته قبل کوچه رو کندند و همون جوری ولش کردند به امان خدا. از چند روز پیش هم که بارون باریده همه جا شده همینی که می بینی. مردم هم نمی تونن از کوچه عبور کنند و چون کسی نیست که به حرفشون گوش کنه اونا هم دارن به این و اون فحش میدن که کار خیلی بدیه.

بعد از حرفای بابام با خودم فکر کردم که چرا وقتی بارون نمی اومد نمیان کوچه هارو درست کنن و می زارن پاییز. آخه همیشه تو شعرهایی که خانوممون یاد داده می خونیم که فصل پاییز بارون و برف شروع می شه و نباید تو بارون زیاد بیرون موند و کار بنایی کرد. آخه بابا بزرگم گفته زیاد آب پاشی نکن رو خاک، چون گل می شه و همه جا رو کثیف می کنه.

آقای شهردار! نکنه شما به مهد نرفتین و خانوم مربی شعر پاییز رو به شما یاد نداده! شایدم یاد داده و مثل آرشام- همکلاسیمه تو مهد- بازیگوشی کردی و یادنگرفتی، حالا اومدی اینجا رو کندی و همه رو انداختی به دردسر که هیچ. وای وای وای تو رو خدا این عکسا رو که بابام انداخته نگاه کنین. آخه انصافه تو شهری که شما شهردارشین ما مجبور بشیم تو همچین کوچه هایی زندگی کنیم؟ آخه انصافه؟!

نمی دونم شما دختر دارین یا نه. اگه دارین، دلتون میاد مثل من و آیلین و مهدیه و پانیذ و عسل و یگانه و بقیه بچه ها،  تو این کوچه زندگی کنه؟ خودتون قضاوت کنین و دست به کار بشین. تورو خدا چی میشه لااقل یه ماشین گنده بفرستین یه ذره ماسه بریزه اینجا. آخه بابام میگه کار زیادی نداره. البته اگه شما بهونه نیارین و نگین فعلا نوبت اونجا نشده ها!!! چون بابام میگه از زمان شهردار قبلی همین جوری دارن وعده میدن و عمل نمی کنن. اگه اینجوری بشه و نیایین و به محله ما نرسین، اون وقت باورم میشه که مردای همسایه راست میگن و شما نسبت به مردم و شهرمون بی تفاوت و خیلی چیزای دیگه هستین.

جلوی پنجره ی کوچک اتاقم منتظرتون هستم . خداحافظ

1
2
1 2