- ارسال کننده: امیرمهرانپور تاریخ: ۹۱/۰۶/۰۴

آمار تکان دهنده در شهر میانه

تعجب نکنید اصولا برای اینکه مخاطب نظرش در مورد مطلب جلب شود می بایستی تیتر آن طوری باشد که نظر هر مخاطب را بخود جلب کند.

 شهر میانه یکی از شهرهای آذربایجانشرقی می باشد که فقط بنام دروازه آذربایجان بودنش افتخار می کنیم . در این مطلب فقط به آسفالت و خیابانهای شهر می پردازیم . خلاصه عرض کنیم که این همه چاله و چوله و آمار آن واقعا برای هر شهروند تکان دهنده است ؟ چرا باید این همه چاله و چوله در خیابانها باشد؟ خیابانی که امروز آسفالت می شود فردا چاله و چوله اش پیدا می شود! نمی دانم مشکل کار کجاست؟ از کیفیت آسفالت است یا کم کاری ...

اگر کیفیت آسفالت مناسب و بهتر است ! بهتر است عزیزان ثابت کنند که کیفیت آسفالتشان بهتر است ؟ قسمتی از آسفالت خیابانی را نمونه برداری و آزمایش کنند؟ حال معیار آسفالت مناسب چیست ؟ مهندسین بهتر می دانند! ما که می گوییم کیفیت آسفالت پایین است ؟ مثالی را بزنیم شاید متوجه شوید:

 خیابان خیام جنوبی: آقایان پارسال اقدام به روکش آسفالت این خیابان نمودند و بعد از گذشت چند ماه دوباره لکه گیری انجام گرفت ! روکش آسفالت در بعضی از مناطق از بین رفته است ! آقایان هنوز یادشان رفته است که محل درپوش آب و فاضلاب را مرمت کنند! کم کاری ناظرین باعث شده است که آسفالت طبقه طبقه ای را شاهد باشیم ! تمیز کاری در حد صفر می باشد !قسمتی را یادشان رفته آسفالت کنند می گویند آن قسمت در برنامه نبود!

چند روز گذشته خیابان امام نیز روکش شد ! اما چه روکشی ...

دیگر بحث تمام ! چون فایده ای ندارد ! نمی دانم که پیمانکار طرح را زیر سئوال نمی برند که این چه وضعیتی است ؟ در مورد پیمانکاران هم فرق قائل می شوند؟ یکی را با خاک می نشانند و یکی را هم به اوج می برند! فقط در اینجا باید دانست حکمت چیست!

 داستان زیر چند نکته مهم دارد که بعد از خواندنش متوجه می شویم :

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.
دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.
اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟
معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.

1
1